دنیای کاغذی من

شرمنده ام ، که بی تو ... نفس می کشم هنوز...


دانشجویی سر کلاس فلسفه نشسته بود.

 موضوع درس درباره خدا بود.

استاد پرسید: آیا در این کلاس

کسی هست که صدای خدا را شنیده باشد؟

کسی پاسخ نداد.

استاد دوباره پرسید: آیا در این کلاس

کسی هست که خدا را لمس کرده باشد؟

دوباره کسی پاسخ نداد.

استاد برای سومین بار پرسید: آیا در این کلاس

 کسی هست که خدا را دیده باشد؟

برای سومین بار هم کسی پاسخ نداد .

استاد با قاطعیت گفت: با این وصف خدا وجود ندارد.

دانشجو به هیچ وجه با استدلال استاد موافق نبود

و اجازه خواست تا صحبت کند.

استاد پذیرفت.

دانشجو از جایش برخواست و از همکلاسی هایش پرسید:

آیا در این کلاس کسی هست که

 صدای مغز استاد را شنیده باشد؟

همه سکوت کردند.

آیا در این کلاس کسی هست که

 مغز استاد را لمس کرده باشد؟

همچنان کسی چیزی نگفت.

آیا در این کلاس کسی هست که

 مغز استاد را دیده باشد؟

وقتی برای سومین بار کسی پاسخی نداد،

دانشجو چنین نتیجه گیری کرد که استادشان مغز ندارد!

****************

+نوشته شده در چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,ساعت21:50توسط زینب | |

می نویسم برای عزيزمردی که شش گوشه قلبش شکسته است. می نویسم برای ابرمردی كه تنها و غريب است؛ تا شايد به فرق شكافته علی (ع)، یا به پهلوی شكسته زهرا (س), و يا به دل غمديده زينب (س) پا بر فرق ما بگذارد و بيايد. بيايد و اين كهنه زخم ها را مرهم نهد و اين شب های سرد و تلخ فراق را به پايان رساند. خدا كند كه زودتر بيايد ... خدا كند ... -

+نوشته شده در چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,ساعت21:47توسط زینب | |

آثار و برکات دوستی با اهل بیت(علیهم السلام)

اهل بیت

انسان غیر از دوستى و دشمنى هیچ ندارد و نمى تواند بگوید: از دوست و دشمن داشتن هم عاجزم ، منتهى باید عینك بگذارد و دقت كند و ببیند كه چه كسى و چه كار و چه خُلق و چه عقیده اى را دوست ، و چه چیز و چه كسى را دشمن بدارد؛ زیرا همین دوستى ها و دشمنى ها براى انسان خواهد ماند ،هر عملى شروط بسیار دارد كه معلوم نیست از عهده ى آن ها برآییم.

میرزاى قمى ـ رحمة اللّه  ـ مى فرماید :

«اگر براى نمازهایى كه مى خوانیم ، خدا ما را عقاب نكند ، خیلى باید شاكر باشیم .»

عبادات ، شروط زیادى دارد كه معلوم نیست بتوانیم آنها را رعایت كنیم و ازعهده ى آن ها بر آییم ، اما دوستى و دشمنى شرطى ندارد ، و دوست خدا و دوست دوستِ خدا شدن به اندك چیزى حاصل مى شود و آسان است . این روایت كه در كتاب ینابیع الموده می باشد ، در بالاى ایوان طلاى حضرت امیر ـ علیه السّلام ـ از زمان هاى بسیار دور نوشته شده است که :

«قالَ رَسوُلُ اللّه  ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ لَوِ اجْتَمَعَ النّاسُ عَلى حُبِّ عَلِىِّ ابْنِ أَبى طالِبٍ، لَما خَلَقَ اللّه  النّارَ ؛ رسول خدا ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ فرمود : اگر همه ى مردم بر محبّت على بن ابى طالب گرد مى آمدند ، هرگز خداوند آتش جهنّم را نمى آفرید .»

 

قدردان اهل بیت هستیم؟

ولى ما قدردان اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ نیستیم ، مثل كسانى هستیم كه گنجى در خانه دارنداما رفتارهایشان حاکی از این است که گویا گوهری را ندارند و از آن غافل محض اند!

گاهی اوقات كار ووضع ما بدتر از آن هاست؛ گویا مانند كسانى كه به امامت اعتقاد ندارند ، ما نیز امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ نداریم و مانند آن ها زندگى مى كنیم كه آن حضرت را ندارند .

با این كه قرآن را در یك دست و عترت را در دست دیگر داریم، ولى انگارکه دستمان خالى است و هیچ نداریم و سنگینى آن ها را احساس نمى كنیم. گویا چیزى در اختیار ما نیست! از مرحوم حاج شیخ عبدالكریم حایرى نقل شده كه فرمود: «سنّى ها عترت را ضایع كرده اند ، و شیعه ها قرآن را .»

ین دو موضوع با توجه به سخن پیامبر(ص) که فرمودند: «این دو (قرآن و عترت ) در کنار هم هستند و هیچ گاه از هم جدا نمی شوند، اگر كسى یكى از این دو را ضایع كند، دیگرى را هم ضایع خواهد كرد.» هر دو با هم وحدت وارتباط تنگاتنگ دارند .

علی علیه السلام فرمود: «هیچ کس را در کمالات و صفات زیبای انسانی با آل محمد صلی الله علیه و آله نمی شود مقایسه کرد، دیگران که پرورده نعمت هدایت اهل بیت پیامبرند، هیچ گاه با آنان برابر نخواهند بود»

انسان باید یا لجوج و معاند باشد و یا جاهل كه نفهمد على و اولادش ـ علیهم السّلام ـ در صف عادلین و متّقین و صادقین اند، و دشمنان آن ها در صف فاسقین و فاجرین .

به خدا پناه مى بریم از این كه در زمره ى فاسقین و ناصبین باشیم ، نه در گروه متّقین !

با توجه به مطالب ذکر شده آماده برای دوستی با چه کسی هستید؟

زیارت امام

آیا بهتر از اهل بیت دوستی را سراغ دارید که در دنیا به فریاد انسان برسد و او را لحظه ای فراموش نکند؟

عشق به اهل بیت علیهم السلام زمینه ساز عشق به خداوند است و دوست داشتن اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله مهر ورزیدن به ارزش های والای الهی می باشد .

رسیدن به قله رفیع کمالات معنوی و انسانی بدون دوستی اولیاء الهی ممکن نیست و پذیرش اعمال و زحمات یک مسلمان در گرو محبت و ولایت اهل بیت علیهم السلام می باشد . امام علی علیه السلام از رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل می کنند :

« لا تزول قدما عبد یوم القیامة حتی یسال عن اربع ... و عن حبنا اهل البیت ; در روز قیامت هیچ بنده ای قدم برنمی دارد مگر اینکه از چهار چیز سؤال می شود ...

 [که چهارمین سؤال ]از دوستی ما اهل بیت خواهد بود .»1

براین اساس تقرب به خداوند و رسیدن به سعادت دنیا و آخرت با عشق و دوستی آل پیامبر صلی الله علیه و آله عجین شده است .

مولوی می گوید:

 

 هر که خواهد همنشینی با خدا

 

 او نشیند در کنار اولیاء

مهرورزی به دیگران یک نیاز محبت فطری است ،

اما چه زیباست که انسان در بذل محبت ، خوبان و برترین ها را برگزیند و اهل بیت علیهم السلام مظهر خوبی ها و کمالاتند ، چنانکه علی علیه السلام فرمود:

«هیچ کس را در کمالات و صفات زیبای انسانی با آل محمد صلی الله علیه و آله نمی شود مقایسه کرد ، دیگران که پرورده نعمت هدایت اهل بیت پیامبرند ، هیچ گاه با آنان برابر نخواهند بود .»

 

اگر عاشقی کنی و جوانی

 

عشق محمد بس است و آل محمد

 

 

بهترین نوع ارتباط با پیشوایان معصوم علیهم السلام همان محبت و مودتی می باشد که یک رابطه قلبی و درونی است و خداوند متعال هم در قرآن کریم به چنین ارتباطی دعوت کرده و می فرماید : « قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی ؛ بگو من بر انجام امر رسالت ، از شما مزدی نمی خواهم ، مگر دوستی و محبت درباره نزدیکانم .»2

حال که دوست واقعی خود را پیدا کرده ایم ، نشانه های علاقه به او را در خود جستجو کنید .

برخی از این نشانه ها با توجه به سخنان امام علی علیه السلام عبارتند از :

1 - محبت توأم با عمل و تقوا

دوست داشتن اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام تقوای الهی و دلی پاک می خواهد . علی علیه السلام می فرماید : « من احبنا فلیعمل بعملنا و لیتجلبب الورع ; هر که ما را دوست دارد باید مثل ما عمل کند و لباس پرهیزگاری را جامه و پوشش خود قرار دهد .» 3

ورع و تقوی و دوری از گناه باید سرلوحه زندگی محبان اهل بیت علیهم السلام باشد تا بتوانند عشق پاکان را در دل خود جای دهند و گرنه دلی پر از شوق گناه را چطور می توان جایگاه و ظرف محبت اولیاء الهی قرار داد .

شیفتگان اهل بیت علیهم السلام دائم در زمزمه می باشند که:

 

دل جایگاه عشق تو باشد نه غیرتو

 

این خانه خداست به شیطان نمی دهم

 

علی علیه السلام می فرماید : « من احبنا فلیعمل بعملنا و لیتجلبب الورع ; هر که ما را دوست دارد باید مثل ما عمل کند و لباس پرهیزگاری را جامه و پوشش خود قرار دهد»
دوستی با امام علی

2 - عشق به دوستان اهل بیت علیهم السلام

امیرمؤمنان علیه السلام در این رابطه می فرماید: « هر کس می خواهد بداند که آیا عاشق حقیقی اهل بیت علیهم السلام است یا نه، به قلب خویش رجوع نماید ، اگر در دلش محبت دوستان ما هست پس او دشمن ما نیست ; دوست ماست ، ولی اگر یکی از دوستان ما را در دلش دشمن می دارد ، او دوستدار حقیقی ما نیست .»4

خلوت دل نیست جای صحبت اغیار

 

دیو چو بیرون رود فرشته درآید

 

در زیارت جامعه کبیره می گوئیم : « فمعکم معکم لا مع عدوکم ... ; [ای اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله!] من با شما هستم ، با شما هستم ، نه با دشمن شما ... .» 5

 

4 - آمادگی برای محرومیت ها

ولایت اهل بیت و دلباختگی به این خاندان بدون آمادگی برای رنج و محنت ها و با گریختن از انواع محرومیت ها امکان پذیر نخواهد بود ، زیرا که :

نازپرورده تنعم نبرد راه بدوست

 

عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد

 

حقیقی بودن علاقه درونی شخص ، هنگامی نمایان می شود که فرد مورد امتحان قرار گیرد و حوادثی تلخ و ناراحت کننده در زندگی انسان رخ نماید ، آن گاه است که دوستان حقیقی از دوستان مجازی جدا می گردند و گرنه در هنگام راحتی و آسایش هر کسی می تواند ادعای دوستی اهل بیت علیهم السلام را داشته باشد .

امام علی علیه السلام می فرماید : « من تولانا فلیلبس للمحن اهابا ; هر کس ما اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را دوست بدارد باید برای محنت ها پوستی دیگر بپوشد .» 6 این جمله کنایه از این است که محبّ حقیقی آمادگی برای مقابله با انواع بلاها و مشکلات را خواهد داشت .

 

هر که در این بزم مقربتر است

 

جام بلا بیشترش می دهند

 

امیرمؤمنان علیه السلام در سخنی دیگر فرمود: « من احبنا اهل البیت فلیستعد للفقر جلبابا ; هر کس ما اهل بیت را دوست بدارد پس باید فقر و محرومیت ها را چونان لباس رویین بپذیرد.»7

امیرمؤمنان علی علیه السلام در سخنی زیبا به این نشانه دوستداران اهل بیت علیهم السلام اشاره کرده و می فرماید: «دوستی ما و دوستی دشمنان ما در وجود یک انسان جمع نمی شود ، چون خداوند برای انسان دو قلب قرار نداده که با یکی این را دوست بدارد و با دیگری آن را دشمن بدارد. دوستدار ما باید عشق و علاقه خود را برای ما خالص بگرداند همانطوری که طلا در داخل آتش خالص و تمام عیار می گردد . بنابراین هر کسی می خواهد بداند که دوست واقعی ما هست یا نه ، قلب خود را مورد آزمایش قرار دهد . اگر در دل او همراه محبت ما ، محبت دشمن ما هم باشد او از ما نیست و ما هم از او نیستیم.»

5 - برائت از دشمنان اهل بیت علیهم السلام

یکی دیگر از نشانه های عشق حقیقی ، دوری جستن از مخالفین و دشمنان عترت پیامبر صلی الله علیه و آله است . دوستدار حقیقی اهل بیت علیهم السلام باید از دشمنان آنان تبری جوید و محبت خویش را برای خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله خالص و بی آلایش سازد.

عاشق اهل بیت علیهم السلام هیچ گاه در کنار تولی ، تبری را فراموش نمی کند و اساساً بدون تبری از دشمنان ، مودت و محبت معنی ندارد .

کفر و ایمان قرین یکدگرند

 

هر که را کفر نیست ، ایمان نیست

 

امیرمؤمنان علی علیه السلام در سخنی زیبا به این نشانه دوستداران اهل بیت علیهم السلام اشاره کرده و می فرماید :

«دوستی ما و دوستی دشمنان ما در وجود یک انسان جمع نمی شود ، چون خداوند برای انسان دو قلب قرار نداده که با یکی این را دوست بدارد و با دیگری آن را دشمن بدارد. دوستدار ما باید عشق و علاقه خود را برای ما خالص بگرداند همانطوری که طلا در داخل آتش خالص و تمام عیار می گردد . بنابراین هر کسی می خواهد بداند که دوست واقعی ما هست یا نه ، قلب خود را مورد آزمایش قرار دهد . اگر در دل او همراه محبت ما ، محبت دشمن ما هم باشد او از ما نیست و ما هم از او نیستیم .» 8

شاید در ذهن عده ای خطور کند که :

ای بابا ، حالا این دوستی با اهل بیت سود و نفعتی هم دارد ؟

 

آثار و برکات دوستی اهل بیت

اهل بیت

1 - حشر با اهل بیت علیهم السلام در روز قیامت

علی علیه السلام فرمود: « من احبنا کان معنا یوم القیامة و لو ان رجلا احب حجرا لحشره الله معه ؛ هر که ما را دوست بدارد، در روز قیامت با ما خواهد بود و اگر کسی سنگی را دوست داشته باشد ، خداوند او را با آن محشور خواهد کرد .»9

2 - بالاترین درجات بهشت

آن بزرگوار فرمود : « ان اهل الجنة ینظرون الی منازل شیعتنا کما ینظر الانسان الی الکواکب ؛ اهل بهشت به منازل شیعیان ما (در بالاترین درجات آن) نگاه می کنند همانطوری که انسان به ستارگان می نگرد .»10

3 - دادرسی در سخت ترین لحظات

علی علیه السلام در حدیثی به حارث فرمود : « لینفعک حبنا عند ثلاث: عند نزول ملک الموت و عند مسالتک فی قبرک و عند موقفک بین یدی الله ؛ دوستی و محبت ما اهل بیت در سه جای مهم و سرنوشت ساز برای تو سود خواهد داد :

هنگام نازل شدن فرشته مرگ و موقعی که در قبر مورد سؤال و بازخواست قرار می گیری و زمانی که در روز قیامت در مقابل پروردگار ایستاده باشی .»11

4 - قبولی کارهای نیک

امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: «هر کس ما اهل بیت را دوست داشته باشد ، ایمان او مفید بوده و اعمالش مورد پذیرش قرار خواهد گرفت ، اما اگر کسی محبت ما اهل بیت را در دل نداشته باشد از ایمان خویش بی بهره بوده و کارهای نیک و اعمال دینی او مقبول نخواهد بود، گرچه روزها روزه گرفته و شب ها به عبادت بپردازد . »12

 

+نوشته شده در چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,ساعت21:25توسط زینب | |

ستایش، خداوندی را سزاست...

 

" ستایش، خداوندی را سزاست

که احسان فراوانش بر آفریده ها گسترده

و دست گرم او برای بخشش گشوده است.

او را برهمه کارهایش می ستاییم

وبرای نگهداری حق الهی از او یاری می طلبیم

 وگواهی می دهیم جز او خدایی نیست."

{ حضرت علی (ع) }

+نوشته شده در چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,ساعت21:21توسط زینب | |

از " او " عافیت خواستن

 

" خدایا تو جان مرا آفریدی

و تو آن را می گیری

زندگی و مرگ آن متعلق به توست

اگر زنده اش داشتی محفوظش دار

و دچار مرگش ساختی

 بر او ببخش!

خدایا من از تو عافیت می خواهم. "

 

 (حضرت محمد"ص")

+نوشته شده در چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,ساعت21:20توسط زینب | |

خواست خدا عمل کردن...

 

" خدایا ، ترسی را که از شکست خود دارم،

به تو می سپارم.

لزومی ندارد بنا بر معیارهای دنیوی موفق باشم؛

مادام که طبق خواسته ی تو عمل می کنم،

سعادتمندم.

قلبی مملو از ایمان، تنها چیزیست که به آن نیازمندیم.

بی شک خدا راه را بادست خود نشانمان می دهد.

پس به جای آنکه ترس از شکست داشته باشیم،

متوجه عشق به او شویم.

خیال پروری کنید!

زیرا ما بندگی خدایی را می کنیم

که ممکن ساختن هر ناممکنی را دوست می دارد. "

                                     ( یوهان اسمیت )    

+نوشته شده در چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,ساعت21:20توسط زینب | |

خدایت را باورکن...

 

" این اطمینانی است که از نزدیکی با خدا به دست می آوریم؛

اگر خواست او را بخواهیم، صدایمان را می شنود.

اگر بفهمیم صدایمان را می شنود،

 در می یابیم آنچه را که از او می خواهیم به دست

می آوریم.

به هنگام نماز گزاردن، وقتی که دست ها را برهم می گذارید،

خدا بازوانش را می گشاید.

وقتی که طلب می کنید، باید باور داشته باشید و شک نکنید.

زیرا کسی که تردید می کند مانند موج دریاست.

وامانده و متلاطم در باد

نیایش دست هایی را به حرکت در می آورد

که جهان را به حرکت در می آورند. "

"یوهان اسمیت"

+نوشته شده در چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,ساعت21:19توسط زینب | |

خدا با من است...

 

" خدایا! خوب می دانم که مرا در میان رنج هدایت می کنی٬ نه بر گرداگرد آن.

حتی اگر از دل تاریکی بگذرم

ودستت را نیابم٬ نمی ترسم٬ زیرا تو با منی.

ای روح من! چرا افسرده ای؟

چرا اینچنین پریشان گردیده ای؟

امیدت به او باشد.

حتی در این حال هم او را ستایش خواهم کرد

که او

ناجی و خدایم است. "

+نوشته شده در چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,ساعت21:15توسط زینب | |

روی پـــــرده کعــبه

این آیه حک شده اســت:

نَبِّئْ عِبَادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُــورُ الرَّحِـــيمُ
....
" بندگانم را آگاه کن که من بخشنده‌ی مهــــربانم ! "


و مـــن به همین یک آیــه دلخــوشــم...

+نوشته شده در چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,ساعت21:11توسط زینب | |

مولا جان منتظرت هستیم

 

آسمان را مى‏ستايم، كه ابرهايش را زيرانداز گام هايت مى‏سازد.

 درختان را دوست مى‏دارم؛ كه شاخه‏هاشان نسيم محبت را با ياد تو معطر و متبرك مى‏كنند.

 آب را مى‏پسندم كه روان مى‏شود، تا غبار از قدوم پاك تو برگيرد.

 باد را مى‏نوشم؛ كه ياد روح‏نواز كوى تو را، هديه مشامم مى‏سازد.

 و انتظار را مقدس مى‏شمرم؛ از آن كه هر آدينه، منتظرت مى‏نشينم. هر آدينه، چشم به راه

 و گام تو مى‏سپارم و هر آدينه، دلم را سفره ي محبت‏هاى تو مى‏كنم.

 نوازش نگاهت را از ما دريغ مدار، اى مولا، يا صاحب‏الزمان...

+نوشته شده در چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,ساعت20:28توسط زینب | |

این روزها...

این روزها در این حیرتکده وانفسا (دنیا) حفظ ایمان و اعتقادات و ارزش ها خیلی مشکل شده ، طوری که خیلی وقت ها می بینم که در مقابل خیلی چیز ها کم آوردم و.....

 

اقا جان ، خیلی دلم می خواست که چشمان نا لایقم به جمال تو منور بشه اما می دانم که نمی شود مگر اینکه شما منو ببخشی...

 

آخه چشمی که به گناه آلوده شده و خواسته های نفس لبیک گفته، به چیز های که نفس از او خواسته نگاه کرده کجا لیاقت داره که رخ رضای شما رو ببینه.

 

آخه زبانی که به انواع گناه آلوده شده و از فرط گناه لال شده،کجا لیاقت دارد که با توی مهربان هم کلام شود .

 

اخه گوش هایی که هر روز با گناه دم ساز شده ودیگر حرام و حلال نمی داند کجا لیاقت دارد....

 

آقا جان من نو مسافری هستم که قصد سفر کرده ام و می خواهم به کاروان عشاق تو بپیوندم ، اما هنوز در بیابان بر هوت و خار و خاشاک گناهان سر گر دانم هنوز نتوانستم از این بیابان خلاص شوم و مسیر جاده را پیدا کنم.

 

آقا جان ! فراز و نشیب ها و گردنه های صعب العبوری توی مسیر دارم می خواهم مرا یاری کنی که غیر از یاد و نام شما به چیز دیگری فکر نمی کنم .

          مولاجان بی تو هیچم به دادم برسم


"برای این بنده ی حقیرم دعا کنید محتاج دعاهاتونم "

+نوشته شده در چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,ساعت20:26توسط زینب | |

مولا جان!! ای رفیع تر از مسند عشق! بر ما ببخش قصورمان را که قاصریم و دعا کن بر هدایتمان که گمراهیم و مران ما را که دور شدگان درگه نامحرمانیم .

نگارا! تو را دوست می داریم و قسم به قلب الهی تان که این بار دروغ نمی گوییم، و هجر شما بر ما گران آمده

ای معشوق ما که در عشقبازی ممتازی و در محبت استادی. ای آیینه کمال خلقت و ای زیباترین مصداق حضور خدا، اعجاز کن. ای معروف خدا! از احرام انتظار خارج شو و اعتکاف هجران را بشکن. روزه غربت را افطار کن و نقوس مردگان را زندگی بخش...

آسمان دلم بارانی سفر طولانی ات شده و چقدر این باران زیباست، هر قطره اش بوی تو را می دهد، بوی خوش عطر محمدی(ص)، گل یاس و گل نرگس

دلبرا! چمن چمن نرگسان بر آستانت خیمه زده اند و در اشتیاق جمعه موعود گریبان می درند. نسیم نسیم در پی تو می وزند تا یک پیچک موی تو را بنوازند. عندلیب عندلیب نغمه کنان بال می سایند که واژه ای از اشعار تو را بربایند .

یارا! دستانمان را می گشاییم تا به شبنم پیشانی تو وضو سازیم و سر می ساییم بر عبادت تا به غبارش سجده کنیم .

ای سبزتر از برگ بهشت خوشبوتر از عطر سرشت! رقیبانت را در خاکستر توبه دفن کردیم تا فقط با تو دلدادگی کنیم .
موعودا بیا! و دستان ما را بگیر و تا عرش خدا بالا بر. صوت خویش را آشکار کن تا به مناجات تو بی دلان بسوزند و  انتظار به سرآید .

بی تو لبها به خنده مباد و نرگس چشمان بی تو گریان باد. ای واصل زمین و آسمان! ای وارث آدم تا خاتم! ای آخرین برهان روشن! بی تو دلتنگی ما را پایان نیست. بی تو گذر زمان را توان دیدن نیست. بی تو عشق را نگاه باور نیست. شمع در فراغت اشکریز است و گل برگ ریز و ما در عجبیم که با وجود این حزن و اندوه ، زندگی همچنان در چرخش است.

بگذار برایت بگرییم. بگذار بر دلتنگی مان ندبه کنیم. بگذار با پرندگان ناله زنیم و بگذار چون آسمان ابری شویم. می خواهیم بار دیگر با تو عهد بندیم اما نشکنیم. می خواهیم با تو بمانیم اما نه تا ساحل که تا دریا.

آفتابا! از چه در پرده غیبت ، رخ برگرفتی ! این حجاب را کدام دست زمان کنار خواهد زد.

بیا ای یوسف زهرائی، بیا و خوابهای خوب را تعبیر کن و با دستان پر مهرت، قطرات اشک را از گونه زمان بردار.
بیا که مشتاقانه منتظریم پرچم نصرتت را بر هر کوی و برزن نظاره کنیم و سجده شکر به جا آوریم پس بیا ، زودتر بیا که ما منتظریم.

+نوشته شده در چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,ساعت20:24توسط زینب | |

ای که فصل آمدنت ، زیباترین فصل زندگانی است وحضورت، گویاترین پیام آشنایی. 

ای که باب خدایی و واسطه فیض ، دریای رحمتی و بی کران مهر.
مارا دریاب!
ما را دریاب که خوب می دانیم این ماییم که در غفلت به سر  می بریم،در غیبت از خود و مولای
 عشق وشما حاضر ترین حاضرانید.
این ماییم که پرده غفلت و زنگار عصیان ، چون خاری در چشمانمان غلتیده و مانع دیدار یارمان 
گشته است.
این ماییم که معرفت شما را کسب نکرده وبدون شناخت ، بانگ عاشقی ویاری سر می دهیم 
غافل از اینکه معرفت شما الفبای عاشقی است وبدون این مهم پا نهادن در میدان عشق ورزی 
کاری بس بیهوده است.این ماییم که شما را در پس پرده غیبت به انتظار نهاده ایم.
آری !منتظر واقعی شمایید که در انتظار ظهور ما از غفلت  وخودیت واز سر در گمی  وحیرت
 نشسته اید.این، ماییم که چونان فرزندانی ناسپاس ،یادی از پدر سفر کرده مان نمی کنیم، 
پدری مهربان که از اعمال ورفتار نابخردانه فرزندانش چشمانش به اشک می نشیند ودل رئوف 
وپر عطوفتش از بی مهری ما طوفانی می شود.این ماییم که معنی عدالت را به درستی نمی دانیم ومدینه فاضله ی مهدی را باورنداریم و آن دولت کریمه که عدالت را با تمامی معانیش محقق می سازد ، به خاطر نداریم. آری، اگر به یقین آرمان شهر مهدوی را می شناختیم وباورش می کردیم،آنگاه مضطر واقعی می شدیم و بی تابانه مشتاق آمدنش می بودیم وبرای تحقق آرمانش مهیا می شدیم.
این، مائیم که شما را تنها در دعاهای ندبه و فرج و در آدینه ها که دلهایمان غرق دلتنگی است،یاد می کنیم ودر عرصه های دیگر زندگی ، در کار و ازدواج و تحصیل و هزاران هزار لحظه 
دیگر بدست فراموشی سپرده ایم.
پس ای مولای عشق! ما را دریاب!
برایمان دعا کن تا از غیبت به در آییم و زنگار غفلت را بزداییم.
برایمان دعا کن تا جام معرفتت را سر کشیم و مضطردر پی ات باشیم.
برایمان دعا کن که تنها شما را الگوی زندگی خویش قرار داده و از هرچه نا پاکی است!
به دور باشیم.


یا صاحب زمان

+نوشته شده در چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,ساعت20:22توسط زینب | |

همیشه نشسته ایم و پشت سر هم برایش «باید» بافته ایم. لیست بلند بالایی از «باید»ها ساخته ایم تا او بیاید و همه شان را به تنهایی بر دوش بکشد و تمام درد های جامعه بشری را به تنهایی مداوا کند و تمام انتظارات ما را برآورد.

هر وقت از دنیا خسته می شویم، هر وقت مشکلی آزارمان می دهد، فارغ از این که چقدر بزرگ یا به کجا مربوط باشد، آهی می کشیم و می گوییم: «آقا می آید و همه مشکلات را حل می کند.»، «آقا که آمد باید فلان شخص را فلان کند»، «آقا که آمد باید این کار را این طور درست کند» و هزاران جور جمله جورواجور دیگر.

هر چه فکر می کنم یادم نمی اید جایی به خودم گفته باشم«آقا از من چه انتظاری دارد؟»

خوب که فکر می کنم، می بینیم ما شده ایم درست لنگه بنی اسرائیلی هایی که به موسایشان گفتند: «ما همین جا نشسته ایم؛ تو با خدآیت برو و دشمنان را از ارض موعود بیرون کن؛ بعد ما می آییم و با آرامش در آن سرزمین زندگی می کنیم.»

انگار ما هم می خواهیم موسایمان را که می آید تا نجات مان دهد و از چنگال فرعون ها برهاند؛ تک و تنها، با خدایش به جنگ ها و سختی ها بفرستیم و منتظرش بمانیم تا با پیروزی برگردد و یک جهان پر از صلح و آرامش را دو دستی تقدیم مان کند.

آیا زمان آن نرسیده است که از خود بپرسیم «او از من چه انتظاری دارد؟»


شاید اگر او را بشناسم، انتظاراتش هم برایم شناختنی شوند:

* او منادی عدالت است؛ پس از من انتظار دارد، در سرزمین کوچک زندگی خودم، به هیچ کس ظلم نکنم؛ حتّی به خودم.
* او میراث دار رسالت آخرین پیامبر است. پیامبری که آمد تا دست بشر را در دست سعادت و پرواز بگذارد؛ پس از من انتظار دارد دستم را از دست سعادت بیرون نکشم و به او پشت نکنم و از مسیر رسالت دور نشوم.

* او امام قیام است؛ پس از من انتظار دارد آماده قیام باشم و گوش به زنگ حادثه. نه این که جمعه هایم را در تب و تاب دنیا در رختخواب فراموشی و بی خیالی به ظهر بسپارم و حتّی به نوای ندبه ای دلم را به صدای شیهه اسبی و چکاچک شمشیری وعده ندهم.

* او امام تکامل بشریت است؛ پس از من انتظار دارد در جاده تکامل و صعود راه بسپرم نه در بیراهه نقصان و نزول.
* او ساقی زلال ترین آب آفرینش است؛ پس از من انتظار دارد پیاله کوچکم را از گندابه هر بیغوله ای پر نکنم و به آلودگی هر فرهنگی در نیالایم.

* او امام حکمت و آگاهی و بصیرت است؛ پس از من انتظار دارد از چشمه های حکمت های آسمانی بنوشم و سرافراز آگاهی های متعالی باشم و هر گام زندگی ام را با بصیرتی شایسته پیروان او بردارم.

می دانم؛ همه این ها شوخی هستند. همه این ها از دست من بر می آیند. امّا نمی دانم چرا این حال و هوای بنی اسرائیلی این قدر به مزاق مان خوش می آید؟!

شاید حقّ مان است که ما هم مثل بنی اسرائیل، این همه سال در بیابان های دنیای مادّی سرگردان شده ایم و به سرزمین موعود، به مدینه فاضله مهدوی راه مان نمی دهند!

نمی دانم تا کی در این حال و هوا می مانیم؛ اما می دانم تا خودمان نخواهیم و ندانیم که چه باید بخواهیم، تا دنیا دنیاست، بشر روی آرامش را نخواهد دید

+نوشته شده در چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,ساعت20:21توسط زینب | |

داستان ما داستان صغیری است که پدر خویش را از دست می دهد.او به دلیل عدم بلوغ فکری، نمی داند  به چه بلا و محرومیتی گرفتار شده است؛ اما بزرگ ترها- که عمق مصیبت را می فهمند- برای وی اظهار دل سوزی می کنند.
 به بیان امام عسکری(ع) :
" سخت تر از یتیمی که پدرش را از دست داده، آن یتیمی است که از امامش بریده شده است و نمی تواند به او برسد(و به او دسترسی ندارد).


در برخی روزنامه ها ستونی به نام " جویندگان عاطفه" وجود دارد. بارها دیده شده است که فردی مثلا سی  سال پیش طی حادثه ای، پدر و مادر یا نزدیکان خویش را گم کرده است. او آگهی می هد؛ سرگذشت خود را می نویسد؛ عکس و پیام خود را به چاپ می رساند؛ مژدگانی هم تعیین و تلفن تماس اعلام می کند و عاجزانه از خوانندگان روزنامه تقاضا می کند که اگر رد  نشانه ای از بستگان او دارند، وی را مطلع سازند. کدامین ما تا به این حد عاشق  دیدن امام زمان خویش هستیم؟ به چه میزان برای دیدن او و درک محضر مقدسش تلاش کرده ایم؟
پیامبر خدا (ص) فرمودند:
" هیچ بنده ای ایمان به خداوند ندارد مگر این که  من در نزد او از خویش محبوب تر باشم و عترت مرا بیش از عترت خود و خانواده ام را بیش از خانواده ی خود و جان مرا بیش از جان خود دوست داشته باشد."


اگر فرزند ما در بازگشت از مدرسه اندکی تاخیر کند چه می کنیم؟ خون سرد و آرام در جای خویش می نشینیم یا از ترس  این که مبادا برای وی اتفاقی افتاده باشد سراسیمه به کوچه و خیابان می رویم؟

کدام یک  از ما تاخیر در ظهور امام را جدی گرفته ایم؟ دوری از امام چه تعداد از شیعیان را دردمند و دل نگران ساخته است؟ اصلا چند درصد جامعه ی شیعه  غیبت امام را مصیبت و درد می دانند که بخواهند به دنبال درمان و دوای آن باشند؟ چند نفر را دیده اید که در این مصیبت، آسایش خویش را، اگر چه موقت و محدود، از دست داده باشند؟ سراغ دارید کسی را که هرچند یک بار خواب و خوراکش مختل شده باشد؟
به راستی امام عصر در کجای زندگی ما قرار دارد؟ متن یاحاشیه؟ متاسف ام که بگویم حتی در حاشیه ی زندگی برخی از ما نیز حضور آقا لمس نمی شود . اگر یک بار کسی من و شما را به خانه ی خویش دعوت کند و بر سر سفره ی خود بنشاند و به اصطلاح نمک گیرمان کند، سعی می کنیم به هر نحو ممکن ، این محبت او را تلافی کنیم. چگونه است که عمری ،خود، به هم راه خانواده و بستگان و هم وطنان و هم نوعان  و همه مخلوقات خدا مهمان خوان کرم امام عصر (ع) ایم ولی حق نمک را ادا نمی کنیم؟

متاسفانه آگاهی برخی نوجوانان و جوانان شیعه از زندگی ورزش کاران و چهره های به اصطلاح هنری و گاه علمی داخلی و خارجی بیش از اطلاعات عمومی آنها راجع به پیشوایان دین است. واقعا جای امام عصر(ع) در زندگی فردی و اجتماعی ما خالی است!!

+نوشته شده در چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,ساعت20:20توسط زینب | |

ما مثل بچه‌ای هستیم که پدرش دست او را گرفته است تا به جایی ببرد و در طول مسیر از بازاری عبور می‌کنند. بچه جلب ویترین مغازه‌ها می‌شود و دست پدر را رها می‌کند و در بازار گم می‌شود و وقتی متوجه می‌شود که دیگر پدر را نمی‌بیند؛ او گمان می‌کند پدرش گم شده است، در حالی که واقعا خودش گم شده است. انبیا، امامان و اولیا، پدران خلقند و دست خلایق را می‌گیرند تا آنها را سالم از بازار دنیا عبور دهند.

غالب خلایق جلب متاع‌های دنیا شده‌اند و دست پدر را رها کرده و در بازار دنیا گم شده‌اند. امام زمان (علیه‌السلام) گم و غایب نشده‌اند، ما گم و محجوب گشته‌ایم.

ظاهرا می‌گوییم آقا می‌آید، ولی در حقیقت ما به خدمت حضرت می‌رویم. ما به پشت دیوار دنیا رفته و گم شده‌ایم باید از پشت دیوار بیرون بیاییم تا ببینبم که امام زمان(علیه‌السلام) از همان ابتدا حاضر و منتظر ما بوده‌اند.

 

مسافران جمعه آماده باشید قصد کم کردن گناه ونشستن تو قلب مولا را داریم

+نوشته شده در چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,ساعت20:14توسط زینب | |

عزیز دل!
تو در پشت پرچین آسمانی كدام معنویت پنهان شده ای كه چشم مادی هیچ...
كبوتر اشتیاقی نمیتواند پیدایت كند؟
تو بر سجاده كدام ابر نماز میخوانی كه هر بار صاعقه ای آرزوی دیدارت را
به آتش میكشد؟
تو آیینه دار تجلی كدام صفت خداوندی كه همواره در مرز میان ظهور و اختفا گام میزنی؟
تو چگونه آشكاری كه دست دیدار هیچ چشمی به قامت بلند تو نمیرسد؟
و چگونه پنهانی كه همه ی وجود خبر از حضور تو می دهد؟
تو چگونه پنهانی كه هر سحر گاه چراغ آویخته بر افق را تو روشن می كنی و
به میانه ی آسمان می كشانی و هر غروب سوی آن را تو كم می كنی و در پشت
كوهها می نشانی؟
تو چگونه پنهانی كه حیات ما مرهون تنفس توست و آسمان بر دستان تو ایستاده
است و زمین با گام های تو استوار مانده است
تو چگونه پنهانی كه ما تنهاییهامان را به تو اقتدا می كنیم و در سبحه
جماعتمان رشته ی مودت تو را می یابیم؟
ما از آن به تمامی پنجره ها عشق می ورزیم و بر آستانه ی همه ی درهای رو
به افق سجده می بریم كه روزی پنجره ای تصویر روشن تو را قاب خواهد كرد و
دری پایبوس ظهور تو خواهد شد
ما تنهایان و بی كسان عالم,بی قرار آن لحظه ایم كه تو پشت به كعبه بسپاری
و با بشارت آمدنت جهان را طراوت ببخشی

+نوشته شده در چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,ساعت20:11توسط زینب | |

مولایم هرگاه نام زیبای ترا از ته دل صدا می زنم قلبم آرام می گیرد.
هرگاه یاد غربت تو می افتم سنگینی گناهانم بیشتر عذابم می دهد.
هر گاه علت ندیدنت را جویا می شوم به حجاب های  خودساخته ام بر می خورم و به عقب رانده می شوم.
اما ....
اما تو چه مهربانی که من سراپا سیاهی را می بینی و مورد لطف قرار می دهی...

 

در دیار ما که هرکالا به هرجا ،درهم است
گرخریدار کند ،کالای خوب از بد جدا
با تشر گوید فروشنده:که آقا درهم است!

یا مهدی،
یاران خوبت را مکن از بد جدا;
رو سیاه و رو سفیدش ،جان مولا درهم است.

+نوشته شده در چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,ساعت20:10توسط زینب | |

آقای من!مولای غریب من!پدرمهربان اهل عالم

گویاهمه چیزدست به دست هم داده اندتاشمادرغربت بمانید.
می خواهم به سوی توبرگردم،یقین دارم برگذشته های پرازغفلتم

کریمانه چشم می پوشی،میدانم توبه ام راقبول میکنی وباآغوش بازمرامی پذیری...

میدانم درهمان لحظه ها،روزهاوسال های غفلت هم برایم دعامی کردی...

من ازتوگریزان بودم اماتوهمچون پدری مهربان دورادور مرازیرنظرداشتی...


آقای من مراببخش.......

          دیدگانت رابشوی،حضورش رااحساس میکنی...

                  گوشهایت رابازکن،صدای آمدنش رامیشنوی...

                       دستانت را دراز کن،عطایش رامی یابی...

                                 اورابخوان،پاسخش رامی شنوی...


                                                   پس درنگ مکن وبخوان:

السلام علیک یامولای یاصاحب الزمان

+نوشته شده در چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,ساعت20:9توسط زینب | |

مهدی جان!

قربان تو شوم فقط می خواهم یک دفعه ببینمت .

حجة بن الحسن !
تا کی در انتظارت بمانم آقا جان !
میترسم بمیرم و تو را نبینم.
اگر عاشق هستم تو عاشقم کردی .
 
آقا جان!
اگر دیوانه ام تو دیوانه ام کردی .
 اگر در به درم تو دربه درم کردی .

 به مادرت فاطمه (ع) قسم هر کجا بروم میگویم : مهدی جان . به مادرت زهرا (ع) قسم به هر کس می رسم می گویم : بگو مهدی جان .

آنقدر صدایت میزنم تا جوابم بدهی آنقدر ناله می کنم تا جوابم بدهی .
آنقدر فریاد می زنم تا جوابم بدهی .
آنقدر در خانه ات را می زنم تا در به رویم باز کنی .

 به خدا قسم مردم را در خانه ات میشورانم .
 به هر روستا و شهری بروم می گویم، برویم در خانه ی امام زمان (ع)،
برویم در خانه  مهدی فاطمه (ع) به هر کس که برسم می گویم .
 بی خود نشسته اید ، بلند شوید برویم در خانه اش را بزینم .

 آقا جان!آخه ما که غیر از تو کسی را نداریم .
ما که غیر از تو پناهی نداریم .

 حجة بن الحسن ! دشمنهایت زیاد شده اند .
 پسرفاطمه !
دوستانت را محاصره کرده اند.
 این چهار تا شیعه هایت غریب شده اند.
 شیعه هایت بی کس شده اند .
شیعه هایت بی یاور شده اند .
 هر کس از راه میرسد به ما تو سری میزند.

 یا الله! هر کس از راه میرسد به سرمان میزند.
 آری کسی که صاحبش بالای سرش نباشد، اذیتش می کنند.
 بگویم در این صبح جمعه یا نه ؟

 ای خدا!
بگوییم ؟ کار به جایی رسیده که به ما میگویند: اگر شما آقا داشتید می آمد .

خدایا!

دیگر چقدر سرزنش بشنوم؟
چقدر شماتت بشنوم؟

 خدایا! کی میشود پرده  را کنار بزنی و پسر فاطمه بیرون بیاید؟
 کی میشود آقا ظهور کند و من هم سرم را بلند کنم و بگویم: دیدید آقایم آمد.
 سینه ام را سپر کنم و بگویم: دیدید اربابم آمد .

 خدایا! اذان صبح شد و آقا نیامد.
نماز صبحمان را خوانده ایم، آقا نیامد.
مگر میخواهد این جمعه هم نیاید؟
آی گرفتارها!
آی متبلاها!
مگر شیعه نباشید!
اگر شیعه هستید و عقیده به امام زمان (ع) دارید،

اگر پایبند به حجة بن الحسن (عج) هستید بگویید:

یابن الحسن!

یابن الحسن!....
 
ای مریض دارها!
آی مریضها!
کسی را صدا بزنید که اسمش شفاست.
 همه صدایش بزنید:
 یابن الحسن!

   یابن الحسن!...

+نوشته شده در چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,ساعت20:9توسط زینب | |

 

به نام خدایی که زمین را از حجت خود خالی نمی کند
سلام ، سلام من به سلطانی که سالیانی است سلطنش به خاطر سیاهی دلهایی به سالی بعد افتاده است .
سلام ، سلام من به مولایی که بندگان همچون مَنَش ، عنان خودخواهی را به دست گرفته اند و زَرِ دل را با زَنگاری معاوضه می کنند وخبرندارند درکوچه ها ، دلبری به امید دلی نشسته است.
سلام ، سلام مولای من
بر اُوراق گنجانده تاریخ ورقهایی از آنانی ، که با صورت بی سیرتی صدای رهگذری که ندای آشنا را بر زبان داشت و نوای آشنا را به گوشهای دل نوا می داد نمی شنیدند ونمی دیدند که یوسف شدن در زیبایی صورت نیست ، بلکه زیبا شدن در یوسف سیرت بودن است  و ای آقای من بهانه ی دلم از نوایی است که باید یوسف شد ، و دید که کارد به استخوان اثر نمی کند.
آقای من ؛ هنوز نمی دانم  که جمعه ها بها هستند یا بهانه و هنوز نمی دانم که ندبه ها ندا هستند یا نشانه وکُمِیتِ کمیلم که بر سبزه زارهای دل به تندی می تازد ، راه را گم کرده است یا نه آنکه شاه راه را می داند و به بیغوله می رود و هر جمعه که می گذرد سر در زندان می گذارم و در زندان دل خویش ، با زنده ای زمزمه می کنم .
ای آقای من و ای مولای ، زبان ، بهانه ای دوباره از امام زمان خویش دارد و ای شهسوار شبهای بدون سحر ، و ای مونس همدم یتیمان بدون پدر ، ای آقای من جاده ی سبز انتظار با استقبال دلهایی همراه است که کُمِیتِ کمیلشان لنگ می زند و نوای ندبه شان دلی را به چنگ نمی زند.
آقای من ، مهدی من ، دوست دارم در سرزمین دل خبر از آشنایی گیرم که با او آشتی کنم و بگویم که دگر گناه نمیکنم ، حرام را نگاه نمی کنم ، پا به هرجایگاه نمی کنم و پناه به هر پناهگاه نمی کنم .
ای آقای من و ای سیدِ من ، حق داری ، ادعای شیعه شیفتگی می زنیم و حرم ، و پاکی دل را که جای نامحرمان نیست به هر نامحرمی ، محرم می کنیم و با خبرداری ، خود را به بی خبری می زنیم ، و پاکی دل را که قدوم انتظار ، باید محرمش باشد به هر ناشایستی ، شایسته می پنداریم و با این حال ، باز می گوییم ؛ منتظرت هستیم  .
ای مولای من و ای سرور من ؛ انتظار ، واژه ای است که دل را به انقلاب وا می دارد ، که در برابر اهریمن ها و وسوسه های درونی به پا می خیزد و نشان می دهد انتظار ، واژه ای است پاک و مقدس و مدال و تاج و تختی بی مانند که فقط منتظر ، می تواند ازآن بهره ببرد .
ای مولای من ، می دانم اگر علم عشق را برپا می کنی و باز دلت را اَلمِ می کنی و ما باز پاکی دل را به ناپاکان می سپاریم ، و به روی خود نمی آوریم که می بینی و می دانی احوالمان را ، و تو خود را مدهوش می کنی .
ای آقای و مولای من ، این  صخره های گناه ، دل را به سُخره می گیرند و شمیم انتظار را که جز بر منتظران ، شادابی و طراوتی ندارد ، به باد وزانی تشبیه می کند که از سرزمین خزان می وزد.
ای آقای من و ای مولای من ، جویبار اشک ، دیگر دریا را می طلبد که شاید امید رمیده ی دل غایبی ، بشکسته و به ناخدای دریا برسد و بگوید جویبار هم به دریا می ریزد ، و عطر یار را از سرزمین آشنایی به مشام جان برساند .
ای آقا و ای مولا ، خوب شدن و با تو بودن سرمایه می خواهد ، که سرزمین دل به دنبال آن  است  ، ولی هرکجا که می نگرد از عطشناکی خود به سرابی می رسد و باز تشنه تر از قبل به امیدی ، دوباره می گردد و اما نمی داند این سرمایه کلمه ای است که عشق تو را در درون خود گنجانده است.
ای آقا و مولای من ، می دانم دیدن این چنین یوسفی ، دل یعقوبی را می خواهد که با نابینایی چشم ، با روشنی دلی ، پر نور بگردد و کنعانی می خواهد تا نسیم بوی یوسف را از سرزمین های دور بر مشام آن پیر کنعان برساند و بگوید که انتظـار ، کلیدِ برگشت یوسف به شهر کنعان بُوَد.
ای آقای من و ای مولای من ، پنجره دل را به سوی خورشید انتظار باز می کنیم ، تا شاید خبری از آشناترین ، آشنای هستی ، که در دل سیه و تاریک ما گم شده است ، دریابم و ندایی را که از آهنگ خوش ندبه ی جمعه ها ، با مضمونی با ذکر « یابن الحسن یابن الحسن » است به تو هدیه کنم .
ای آقا و مولای من ، چشمانم بهانه می گیرند ، که چقدر به جاده ی انتظار نگه کردیم و هر روز از نسیم دل خبر زآشنا گرفتیم و خیره شدیم ، باز هم جز آن نسیم که خبری  از انتظاری دوباره داشت ندیدیم .
ای آقای من ، ای مولای من و ای شادی دُوران ها و آرزوی دل مؤمنان ، جمعه را میعادگاهی می دانم که وعده یار درآن میعادگاه به تحقق می پیوندد .
سلامتی و تعجیل در امر فرج یوسف زهرا «عج»......صلوات

+نوشته شده در چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,ساعت20:7توسط زینب | |

ای که فصل آمدنت ، زیباترین فصل زندگانی است وحضورت، گویاترین پیام آشنایی.
ای که باب خدایی و واسطه فیض ، دریای رحمتی و بی کران مهر.
مارا دریاب!
ما را دریاب که خوب می دانیم این ماییم که در غفلت به سر  می بریم،در غیبت از خود و مولای
 عشق وشما حاضر ترین حاضرانید.
این ماییم که پرده غفلت و زنگار عصیان ، چون خاری در چشمانمان غلتیده و مانع دیدار یارمان
گشته است.
این ماییم که معرفت شما را کسب نکرده وبدون شناخت ، بانگ عاشقی ویاری سر می دهیم
غافل از اینکه معرفت شما الفبای عاشقی است وبدون این مهم پا نهادن در میدان عشق ورزی
کاری بس بیهوده است.این ماییم که شما را در پس پرده غیبت به انتظار نهاده ایم.
آری !منتظر واقعی شمایید که در انتظار ظهور ما از غفلت  وخودیت واز سر در گمی  وحیرت
 نشسته اید.این، ماییم که چونان فرزندانی ناسپاس ،یادی از پدر سفر کرده مان نمی کنیم،
پدری مهربان که از اعمال ورفتار نابخردانه فرزندانش چشمانش به اشک می نشیند ودل رووف
وپر عطوفتش از بی مهری ما طوفانی می شود.این ماییم که معنی عدالت را به درستی نمی دانیم ومدینه فاضله ی مهدی را باورنداریم و آن دولت کریمه که عدالت را با تمامی معانیش محقق می سازد ، به خاطر نداریم. آری، اگر به یقین آرمان شهر مهدوی را می شناختیم وباورش می کردیم،آنگاه مضطر واقعی می شدیم و بی تابانه مشتاق آمدنش می بودیم وبرای تحقق آرمانش مهیا می شدیم.
این، مائیم که شما را تنها در دعاهای ندبه و فرج و در آدینه ها که دلهایمان غرق دلتنگی است،
 یاد می کنیم ودر عرصه های دیگر زندگی ، در کار و ازدواج و تحصیل و هزاران هزار لحظه
دیگر بدست فراموشی سپرده ایم.
پس ای مولای عشق! ما را دریاب!
برایمان دعا کن تا از غیبت به در آییم و زنگار غفلت را بزداییم.
برایمان دعا کن تا جام معرفتت را سر کشیم و مضطردر پی ات باشیم.
برایمان دعا کن که تنها شما را الگوی زندگی خویش قرار داده و از هرچه نا پاکی است!
به دور باشیم.

+نوشته شده در چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,ساعت20:6توسط زینب | |

آقای من..

قرار نیست فقط غروبهای پنجشنبه تا غروب جمعه

سراغت را بگیریم..

قرار نیست فقط جمعه ها انتظار ظهورت را بکشیم..

آری..

شنبه هم میشود از دوریت ناله سر داد..

یکشنبه هم میشود انتظارت را کشید..

دوشنبه هم میشود دنبال گمشده گشت..

سه شنبه هم میشود با آقا درد دل کرد..

چهارشنبه هم میشود به خاطر آقا گناه نکرد..

یا بن الحسن

دوریت درد بی درمان است

ای پسر فاطمه

امروز جمعه نیست اما دلم برایت تنگ است..

+نوشته شده در چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,ساعت20:4توسط زینب | |

دیگر دلتنگی هایمان مخصوص شب های جمعه نیست. روزبه روز و لحظه به لحظه دلتنگ آمدنت هستیم. آقاجان تنها امید ادامه زندگیمان تپش های قلب شماست. گویی بی قراری دلهای ما از شوق دیدار شماست. آقا بگو كه آمدنت نزدیك است!

آقاجان دیگر از انتظار نگو از وصال بگو. از پایان جمعه های بی تو بگو! آقاجان بگو كه به زودی هدهد صبا خبر از آمدنتان را نوید می دهد. بگو كه می آیی و مرهم دل های شكسته و خسته ی ما می شوی.

بگو كه دیگر غریب نیستیم.

آقاجان، مولای من، بگو كه روزی با تو به زیارت خانه خدا می روم و تنها نیستم. بگو كه با هم به زیارت جدتان حسین بن علی(ع) می رویم و یك دل سیر برای مظلومی حسین(ع) می گرییم. بگو كه به دیدار مولایمان در كوفه می رویم و ایشان را نوید می دهیم كه دیگر جولان دهی ظالمان تمام شد. به دیدار خانوم فاطمه زهرا(س) می رویم و شما مزار غریب بی بی را نشانمان می دهی. ما هم یك دل سیر با مادرمان درد و دل می كنیم. آقاجان خیلی كارها داریم كه بعد از آمدنت انجام دهیم. فقط به شوق دیدار شما، سختی ها را تحمل می كنیم. بگو كه میایی و اشك های شبانه و غریبانه ی ما را پایان می دهی. الهی به امید ظهور آقای خوبان.

+نوشته شده در چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,ساعت20:3توسط زینب | |

کاش می دانستم اکنون که واژه های زلال عشق را برایت حک می کنم کجایی؟ در حال عبور از کدامین جاده ی بی انتهای دلتنگی هستی؟
 با اینکه هیچ گاه ندیدمت اما غربت نگاهت را می شناسم عطر سبز تنت را که چون نسیم احساس تولدی دوباره را در وجود ناتوانم زنده کرد تا ابد با مشامم اشناست از هرجای این شهر شلوغ که می گذری با صدای قدمهایت و با عطر نفسهایت امید را در دل عاشقان زنده می کنی.
نمی دانم امشب کدامین دستها را خواهی گرفت و نهال آرزوی کدام غریب را به بار خواهی نشاند. به نجوای گریه ی شبانه ی کدام خسته دلی گوش سپرده ای و اشک معصومانه ی کدامین چشمها ترا به سوی خود فرا خوانده است. صدای قرائت قرآن را از کدام دهان شنیده ای و با او همنوا شده ای؟
کاش می دانستم از کدام خیابان می گذری تا مسیر عبورت را با سیل اشکهایم آبیاری کنم.
کاش می دانستم از کدامین کوچه ی بن بست می آیی تا منتظرت بنشینم و به آن سوی کوچه چشم بدوزم تا بیایی.
 کاش می توانستم صدای قدمهایت را بشنوم. می دانم آن وقت با هر قدم که نزدیکتر شوی قلبم در سینه ام بیقرارتر می تپد و شاید هم...

شاید اکنون به من نزدیک باشی آن قدر نزدیک که بدانی چه چیزی برایت می نویسم و یا تا من فرسنگ ها فاصله داشته باشی اما می دانم این فاصله ها هرچند هم زیاد باشند نخواهند توانست مانعی شوند تا صدایم را نشنوی و به های های غریبانه ی گلوی بینایم گوش نسپری!
هرشب برایت دعا می کنم منتظر می مانم تا یک شب فضای دلگیر و دلهره آور خوابهایم را با نور چشمانت روشنی بخشی. از هر کوچه ی شهرمان که بگذری صدای غریبانه و محزون کسی ترا می خواند.
کاش شبی از جلوی خانه ی ما عبور کنی آن وقت خواهی شنید مویه های غریبانه ای که ترا می خوانند و ناامید از تازیان روزگار ترا طلب می کنند. بدان که این سوی دیوارهای سنگی و سیمانی همیشه چشمانی هستند که دیده به راهت دوخته اند. تا روزی با سبزی قدمهایت خزان دلهای کبودمان را آزین ببخشی!

غیبت تو، عذاب اخرالزمانی، خداست.

+نوشته شده در چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,ساعت20:2توسط زینب | |

مولای من؛ از گذشتگان هرکه خبردار می شد که امت آخرالزمان یگانه امام و راهنمای خود را فراموش می کنند دلش به حالمان سوخت؛ چرا که باورشان نمی آمد که می توان بدون خورشید هم زندگی کرد و باورشان نیامد که مگر می شود بدون گرمای محبوب، سرد و یخ زده روزگار را گذراند. حبیب من، قصّه غُصه فراق و جدایی تو را، هر اهل دلی که بشنید از دردْ جانش به خزان نشست. اهل دل که نه، داستان غیبت تو را بر هر سنگ و گیاه و حیوانی که خواندند پژمرده گشت. کبوتران آسمان به حال ما بیچارگان رقّت کردند. ماهیانِ آب ها مدام عوض ما ظهور تو را طلب کردند... این درد را به کجا برم...، من که باید مدام به انتظار تو باشم... به دور از تو به خود مشغول شدم. آری همه ما به خود مشغول شدیم. رفتیم به نماز ایستادیم و نفهمیدیم که او شرط نماز است. نفهمیدیم که نماز بدون امام عشق معنا ندارد. نفهمیدیم نماز بدون تکبیر پیشوای محبت نماز نیست و ازاین رو همه نمازهایمان رنگ عادت به خود گرفت..

+نوشته شده در چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,ساعت19:58توسط زینب | |

اگر بیایی از سفر، آه چه خوب می شود ...

یَا اَبَاصالِحَ المَهدِی (عج)! یَا سَیِّدِی وَ مَوْلاىَ!

یَا صاحِبَ الزَّمان ( رُوحِی لَکَ الفِداء )! ...

سلام خدا بر تو باد ... 

باز به انتظار تو، جمعه غروب می شود

اگر بیایی از سفر، آه چه خوب می شود ...

******

هجر تو ز درد و داغ، دلگیرم کرد.

اندوه و غم زمان، زمین گیرم کرد.

گفتند که جمعه می رسی از کعبه

این رفتن جمعه جمعه ها، پیرم کرد.

******

برگرد گه شیعه دل غمینه،

از دوری تو زار و حزینه ... 

اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ وَ الْعَافِیَةَ وَ النَّصْر ...

+نوشته شده در چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,ساعت19:56توسط زینب | |

با صد امید، بر در این خانه آمدم ...

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَوْلاىَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ...

 

با صد امید، بر در این خانه آمدم          اقرار می کنم که تو خوبیّ و من بدم.

مردودتر ز من نبود بنده ای ولی          باور نمی کنم که تو مولا کنی ردم.

ایمان من، محبّت و دینم ولایت است          بگذار دشمنان تو خوانند مرتدم.

از بیت بیت من، همه پیدا بود که هست          روح القدس به وقت سرودن، مؤیدم.

قابل نبوده ام که کند دعوتم کسی          مولا کریم بود که بی دعوت آمدم.

هر کس گرفت دست توسّل به دامنی          من دست خود به دامن آل عبا زدم.

با آن همه صفات نمک ناشناسی ام          عمری کنار سفرۀ آل محمّدم.

اینان مرا که جز تنی آلوده نیستم          تبدیل می کنند به روح مجرّدم.

دریا حریف نیست که پاکم کند، مگر          مولا به خاک کوی خود از لطف شویدم.

من کیستم که میثم این خاندان شوم          این موهبت بود ز خداوند سرمدم.

*****

+نوشته شده در چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,ساعت19:55توسط زینب | |

... کی به آخر نفس این شب یلدا برسد؟

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَوْلاىَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ...

دَخِیلِکَ یا وَصِیَّ الحَسَنِ وَ الخَلَفَ الحُجَّةَ اَیُّهَا القائِمُ المُنتَظَرُ المَهدِیُّ یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَنا وَ مَولانا ... یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه

... الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِکْنا‏ اَدْرِکْنا‏ اَدْرِکْنا،‏ الأَمانَ الأَمانَ الأَمانَ....

ژ

بی تو، یک روز نشد خوب به فردا برسد.      یا دعا از سر سجاده به بالا برسد.

زندگی سخت نفس می کشد اینجا بی تو       کی به آخر نفس این شب یلدا برسد؟

چشم باران زده کوچه به راه است هنوز       کاش آهنگ قدم هات به اینجا برسد.

حسرت یخ زده پنجره ها را دریاب       تا به گرمای دمت، فصل تماشا برسد.

سیزده قرن زمین چشم به راهت مانده       نکند کار دوباره به اگر ها برسد.

درد دیرینه یک قوم، تو را می خواند       با تو این زخم قدیمی به مداوا برسد.

اگر از عمر جهان، ثانیه ای باقی بود       باید آن ثانیه حرف تو به دنیا برسد.

شجره نامه ما، مثل سحر معلوم است.      چون به سر سبزی سرشاخه طوبی برسد.

******

+نوشته شده در چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,ساعت19:54توسط زینب | |

 

درون قلب جهان، انقلاب گشته، بیا ...

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا سَیِّدی وَ مَوْلاىَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ...

 دَخِیلِکَ یا وَصِیَّ الحَسَنِ وَ الخَلَفَ الحُجَّةَ اَیُّهَا القائِمُ المُنتَظَرُ المَهدِیُّ یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَنا وَ مَولانا ... یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه

 ... الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِکْنا‏ اَدْرِکْنا‏ اَدْرِکْنا،‏ الأَمانَ الأَمانَ الأَمانَ....

 

درون قلب جهان، انقلاب گشته، بیا.

نفس، بدون تو همچون عذاب گشته، بیا.

نظاره کن به فرا سوی سامرا و ببین

حرم به دست حرامی، حصار گشته، بیا.

******

اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ، صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ،
فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ، وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً،
حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.

« اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ وَ الْعَافِیَةَ وَ النَّصْر ... »

+نوشته شده در چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,ساعت19:53توسط زینب | |