در فکند از گفته رب جلیل
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه
گفت کی فرزند خُردِ بی گناه
گر فراموشت کند لطف خدای
چون رَهی زین کشتیِ بی ناخدای
گر نیارد ایزد پاکت به یاد
آب، خاکت را دهد ناگه به باد
وحی آمد کین چه فکر باطل است
رهرو ما اینک اندر منزل است
پرده ی شک را بر انداز از میان
تا ببینی سود کردی یا زیان
ما گرفتیم آنچه را انداختی
دست حق را دیدی و نشناختی؟
در تو تنها عشق و مهر مادریست
شیوه ما عدل و بنده پروریست
نیست بازی کار حق، خود را مباز
آنچه بردیم از تو باز آریم باز
سطحِ آب از گاهوارش خوشتر است
دایه اش سیلاب و موجَش مادر است
رودها از خود نه طغیان می کنند
آنچه می گوییم ما، آن می کنند
ما، به دریا حکم طوفان می دهیم
ما به سیل و موج فرمان می دهیم
به که بر گردی ، به ما بسپاریش
کی تو از ما دوست تر می داریش
نقش هستی نقشی از ایوان ماست
خاک و باد و آب سر گردان ماست
"پروین اعتصامی"