دنیای کاغذی من

شرمنده ام ، که بی تو ... نفس می کشم هنوز...

خدافک کنم دیگه باید منو از بند زندگی رها کنی و ببری پیش خودت تو آسومنا...دور از زمین دور از این آدمای دورو...

...از این آدمای دورو بیزاررررررررررررررررررم از فکرشون از حرفشون از کاراشون از نگاهشون...

حالا دیگه وقتی میرم بیرون فقط زمینو نگا میکنم تا چشمم ب این آدما...چشمم ب چششون نیفته نبینم چطور نگام میکنن درموردم چی فک میکنن....خدا تو که نمیدونی چقد بده تحقیر شی تو همیشه اون بالا بودی تو اسمون هیشکی از بالا نگات نکرده هیشکی تو رو خوردت نکرده هیشکی بهت....

اما من این پائینم باید خیلی چیزا رو تحمل کنم اولا غصه بودنو موندنو زندگی کردنو...باید بشنوم و هیچی نگم باید سنگینی نگاه این زمینیا رو طاقت کنم باید با این آدمای دورو و ریاکار بسوزم وبسازم باید هیچی نگم...آخه خدا اگه تو هم اینجا بودی اگه ی روز پیش یکی تحقیر میشدی اگه این همه تفاوتا بین آدما رو میدیدی اگه نزدیکترین کسات باهات غریب بودن اگه دوسات دشمنت بودن اگه مث من روزگار باهات بد تا میکرد تو هم ناشکر میشدی؟تو هم آرزوی مرگ میکردی پ بهم حق بده از این زمین و زمینیا متنفر باشم...

آخ خدا چقد دلم میخواد بمیرم.......................

خدا اگه دوسم داری منو ببر به آسمون پیش خودت خدا دور از این همه رنگ و ریا....

دنیای وهم منو واقعیش کن خدا.................................

دلم داره میترکه از غصه...خدا حجم غصه هام خیلی زیاد شده سنگینیشو نمیتونم طاقت کنم خدای خوبم باگناهام چ کنم؟

بازندگی مزخرف چ کنم؟

احساس میکنم غصه و گناه باهم دس ب یکی کردن منو آزارم بدن تو رو ب مهربونیت ب فریاد ساکت ویرانه ی قلبم برس خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا........


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:,ساعت18:54توسط زینب | |