دنیای کاغذی من

شرمنده ام ، که بی تو ... نفس می کشم هنوز...

هــِـی روزگـــــ ــــــ ـــار


مَن بـه دَرَکــــ ـــــ ـــــ


خــودَت خــَـســـــ ــــــتــه نــَـشـُـدی


از دیــدَن تــَصـویــرِ تــِکـراریــه

 

 دَرد کــــــ ــــــِـشـیـدنِ مــَـن

+نوشته شده در شنبه 22 تير 1392برچسب:,ساعت18:58توسط زینب | |


گوشه ی راستم بنویس
“زنده”
پخش مستقیم
از کجایش مهم نیست ،
بنویس زنده است
هر چند دلش گرفته باشـــد!!
.

+نوشته شده در شنبه 22 تير 1392برچسب:,ساعت18:52توسط زینب | |

 
 
                               
خدایا فقط کمی ارامش ...... 
  
فقط کمی ارامش 
 
                                  همین 

+نوشته شده در شنبه 22 تير 1392برچسب:,ساعت18:51توسط زینب | |

 براستی چرا؟؟؟؟؟

مرا ذره ذره درون قصه های خوش آب کردند

 

رویای بودن را برایم خواب دیدند

لحظه هایم را از من گرفتند

و در برابرش ساعت بی کوک روزگار را به من هدیه دادند

اشک را در چشمانم ستودند و خنده هایم را سرکوب کردند

فریاد را در سینه ام پنهان کردند و سکوت را از من ربودند

آزادی ام را در قفس معنا کردند

آری آن ها مرا محکوم به زندگی کردند

و هرگز از من نپرسیدند که غم هایت چیست؟

مرا به بند زندگی کشیدند و هرگز نپرسیدند که دردهایت چیست؟

نپرسیدند که سبب آنهمه اشک هایت کیست؟

آنها مرا محکوم به زندگی کردند و رفتند

رفتند تا بدانم که "هیچ کجا" همینجاست

که بفهمم"هیچ کس" ادمهایی هستند که شاید هم نیستند

تا بدانم زندگی این است...همین!

+نوشته شده در شنبه 15 تير 1392برچسب:,ساعت21:48توسط زینب | |