خدای مهربان خواندمت پاسخم دادی...
خدا
در سمت توأم
برادران يوسف وقتی میخواستنديوسف را به چاه بيفکنند يوسف لبخندی زد !يهودا پرسيد: چرا خنديدی ؟ اين جا که جای خنده نيست !يوسف گفت : روزی در اين فکر بودم که چگونه کسی میتواندبه من اظهار دشمنی کند با وجود اين که برادران نيرومندی چون شما دارم !اينک خداوند همين برادران را بر من مسلط کرد تا بدانم که غير از خدا تکيه گاهی نيست !و اين چاه نشينی امروز من تاوان تکيه دادن به خلق خداست !
خدایا بار دیگر رمضانت صدایم می زند.نکند چوب خشک زندگی رمقم را بگیرد و دوستیت را نتوانم.چه زود می گذرد ثانیه های عمر بی حاصل! چه زود می گذرد عطش لبهای تابستان. چه زود می رود سیاهی چشم شب!و چه زود می رود جاده غمزده تکرار زندگی!نکند لحظه های ناب سحر و افطار بی من سپری شود! نه نه مگر چند بهار لبخند می زنم؟ مگر برگ چند خزان را رنگ می زنم؟ و برف چند زمستان را هاشور؟
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ به نام خداوند بخشنده مهربان عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْراَّءِ عَلَيْهَا السَّلامُ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ از فاطمه زهرا سلام اللّه عليها دختر رسول خدا صلى اللّه عليه وَآلِهِ قالَ سَمِعْتُ فاطِمَةَ اَنَّها قالَتْ دَخَلَ عَلَىَّ اَبى رَسُولُ اللَّهِ فى و آله ، جابر گويد شنيدم از فاطمه زهرا كه فرمود: وارد شد بر من پدرم رسول خدا در بَعْضِ الاَْيّامِ فَقالَ السَّلامُ عَلَيْكِ يا فاطِمَةُ فَقُلْتُ عَلَيْكَ السَّلامُ قالَ بعضى از روزها و فرمود: سلام بر تو اى فاطمه در پاسخش گفتم : بر تو باد سلام فرمود: اِنّى اَجِدُ فى بَدَنى ضُعْفاً فَقُلْتُ لَهُ اُعيذُكَ بِاللَّهِ يا اَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ من در بدنم سستى و ضعفى درك مى كنم ، گفتم : پناه مى دهم تو را به خدا اى پدرجان از سستى و ضعف فَقَالَ يا فاطِمَةُ ايتينى بِالْكِساَّءِ الْيَمانى فَغَطّينى بِهِ فَاَتَيْتُهُ بِالْكِساَّءِ فرمود: اى فاطمه بياور برايم كساء يمانى را و مرا بدان بپوشان من كساء يمانى را برايش آوردم الْيَمانى فَغَطَّيْتُهُ بِهِ وَصِرْتُ اَنْظُرُ اِلَيْهِ وَاِذا وَجْهُهُ يَتَلاَْلَؤُ كَاَنَّهُ الْبَدْرُ و او را بدان پوشاندم و هم چنان بدو مى نگريستم و در آن حال چهره اش مى درخشيد همانند ماه فى لَيْلَةِ تَمامِهِ وَكَمالِهِ فَما كانَتْ اِلاّ ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِىَ الْحَسَنِ قَدْ شب چهارده پس ساعتى نگذشت كه ديدم فرزندم حسن وارد شد و اَقْبَلَ وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمّاهُ فَقُلْتُ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا قُرَّةَ عَيْنى گفت سلام بر تو اى مادر گفتم : بر تو باد سلام اى نور ديده ام وَثَمَرَةَ فُؤ ادى فَقالَ يا اُمّاهُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَكِ راَّئِحَةً طَيِّبَةً كَاَنَّها راَّئِحَةُ و ميوه دلم گفت : مادرجان من در نزد تو بوى خوشى استشمام مى كنم گويا بوى جَدّى رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّكَ تَحْتَ الْكِساَّءِ فَاَقْبَلَ الْحَسَنُ جدم رسول خدا است گفتم : آرى همانا جد تو در زير كساء است پس حسن بطرف نَحْوَ الْكِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا جَدّاهُ يا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لى اَنْ كساء رفت و گفت : سلام بر تو اى جد بزرگوار اى رسول خدا آيا به من اذن مى دهى اَدْخُلَ مَعَكَ تَحْتَ الْكِساَّءِ فَقالَ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا وَلَدى وَيا كه وارد شوم با تو در زير كساء؟ فرمود: بر تو باد سلام اى فرزندم و اى صاحِبَ حَوْضى قَدْ اَذِنْتُ لَكَ فَدَخَلَ مَعَهُ تَحْتَ الْكِساَّءِ فَما كانَتْ صاحب حوض من اذنت دادم پس حسن با آن جناب بزير كساء رفت اِلاّ ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِىَ الْحُسَيْنِ قَدْ اَقْبَلَ وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمّاهُ ساعتى نگذشت كه فرزندم حسين وارد شد و گفت : سلام بر تو اى مادر فَقُلْتُ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا وَلَدى وَيا قُرَّةَ عَيْنى وَثَمَرَةَ فُؤ ادى فَقالَ گفتم : بر تو باد سلام اى فرزند من و اى نور ديده ام و ميوه دلم فرمود: لى يا اُمّاهُ اِنّىَّ اَشَمُّ عِنْدَكِ راَّئِحَةً طَيِّبَةً كَاَنَّها راَّئِحَةُ جَدّى رَسُولِ مادر جان من در نزد تو بوى خوشى استشمام مى كنم گويا بوى جدم رسول اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّكَ وَاَخاكَ تَحْتَ الْكِساَّءِ خدا (ص)است گفتم آرى همانا جد تو و برادرت در زير كساء هستند فَدَنَى الْحُسَيْنُ نَحْوَ الْكِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا جَدّاهُ اَلسَّلامُ حسين نزديك كساء رفته گفت : سلام بر تو اى جد بزرگوار، سلام عَلَيْكَ يا مَنِ اخْتارَهُ اللَّهُ اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَكُونَ مَعَكُما تَحْتَ الْكِساَّءِ بر تو اى كسى كه خدا او را برگزيد آيا به من اذن مى دهى كه داخل شوم با شما در زير كساء فَقالَ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا وَلَدى وَيا شافِعَ اُمَّتى قَدْ اَذِنْتُ لَكَ فَدَخَلَ فرمود: و بر تو باد سلام اى فرزندم و اى شفاعت كننده امتم به تو اذن دادم پس او نيز با مَعَهُما تَحْتَ الْكِساَّءِ فَاَقْبَلَ عِنْدَ ذلِكَ اَبُوالْحَسَنِ عَلِىُّ بْنُ اَبى طالِبٍ آن دو در زير كساء وارد شد در اين هنگام ابوالحسن على بن ابيطالب وارد شد وَقالَالسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا اَبَا و فرمود سلام بر تو اى دختر رسول خدا گفتم : و بر تو باد سلام اى ابا الْحَسَنِ وَ يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ فَقالَ يا فاطِمَةُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَكِ رائِحَةً الحسن و اى امير مؤ منان فرمود: اى فاطمه من بوى خوشى نزد تو استشمام مى كنم طَيِّبَةً كَاَنَّها راَّئِحَةُ اَخى وَابْنِ عَمّى رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ نَعَمْ ها هُوَ مَعَ گويا بوى برادرم و پسر عمويم رسول خدا است ؟ گفتم : آرى اين او است كه وَلَدَيْكَ تَحْتَ الْكِساَّءِ فَاَقْبَلَ عَلِىُّ نَحْوَ الْكِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ با دو فرزندت در زير كساء هستند پس على نيز بطرف كساء رفت و گفت سلام بر تو يا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَكُونَ مَعَكُمْ تَحْتَ الْكِساَّءِ قالَ لَهُ وَعَلَيْكَ اى رسول خدا آيا اذن مى دهى كه من نيز با شما در زير كساء باشم رسول خدا به او فرمود: و بر تو السَّلامُ يا اَخى يا وَصِيّى وَخَليفَتى وَصاحِبَ لِواَّئى قَدْ اَذِنْتُ لَكَ باد سلام اى برادر من و اى وصى و خليفه و پرچمدار من به تو اذن دادم فَدَخَلَ عَلِىُّ تَحْتَ الْكِساَّءِ ثُمَّ اَتَيْتُ نَحْوَ الْكِساَّءِ وَقُلْتُ اَلسَّلامُ پس على نيز وارد در زير كساء شد، در اين هنگام من نيز بطرف كساء رفتم و عرض كردم سلام عَلَيْكَ يا اَبَتاهُ يا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لى اَن اَكُونَ مَعَكُمْ تَحْتَ الْكِساَّءِ بر تو اى پدرجان اى رسول خدا آيا به من هم اذن مى دهى كه با شما در زير كساء باشم ؟ قالَ وَعَلَيْكِ السَّلامُ يا بِنْتى وَيا بَضْعَتى قَدْ اَذِنْتُ لَكِ فَدَخَلْتُ تَحْتَ فرمود: و بر تو باد سلام اى دخترم و اى پاره تنم به تو هم اذن دادم ، پس من نيز به زير الْكِساَّءِ فَلَمَّا اكْتَمَلْنا جَميعاً تَحْتَ الْكِساَّءِ اَخَذَ اَبى رَسُولُ اللَّهِ كساء رفتم ، و چون همگى در زير كساء جمع شديم پدرم رسول خدا بِطَرَفَىِ الْكِساَّءِ وَاَوْمَئَ بِيَدِهِ الْيُمْنى اِلَى السَّماَّءِ وَقالَ اَللّهُمَّ اِنَّ دو طرف كساء را گرفت و با دست راست بسوى آسمان اشاره كرد و فرمود: خدايا هؤُلاَّءِ اَهْلُ بَيْتى وَخ اَّصَّتى وَح اَّمَّتى لَحْمُهُمْ لَحْمى وَدَمُهُمْ دَمى اينانند خاندان من و خواص ونزديكانم گوشتشان گوشت من و خونشان خون من است يُؤْلِمُنى ما يُؤْلِمُهُمْ وَيَحْزُنُنى ما يَحْزُنُهُمْ اَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَهُمْ مى آزارد مرا هرچه ايشان را بيازارد وبه اندوه مى اندازد مراهرچه ايشان را به اندوه در آورد من در جنگم با هر كه با ايشان بجنگد وَسِلْمٌ لِمَنْ سالَمَهُمْ وَعَدُوُّ لِمَنْ عاداهُمْ وَمُحِبُّ لِمَنْ اَحَبَّهُمْ اِنَّهُمْ و در صلحم با هر كه با ايشان درصلح است ودشمنم باهركس كه با ايشان دشمنى كند و دوستم با هر كس كه ايشان را دوست دارد مِنّى وَاَ نَا مِنْهُمْ فَاجْعَلْ صَلَواتِكَ وَبَرَكاتِكَ وَرَحْمَتَكَ وَغُفْرانَكَ اينان از منند و من از ايشانم پس بفرست درودهاى خود و بركتهايت و مهرت و آمرزشت وَرِضْوانَكَ عَلَىَّ وَعَلَيْهِمْ وَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهيراً و خوشنوديت را بر من و بر ايشان و دور كن از ايشان پليدى را و پاكيزه شان كن بخوبى فَقالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ يا مَلاَّئِكَتى وَي ا سُكّ انَ سَم و اتى اِنّى ما خَلَقْتُ پس خداى عزوجل فرمود: اى فرشتگان من و اى ساكنان آسمانهايم براستى كه من نيافريدم سَماَّءً مَبْنِيَّةً وَلا اَرْضاً مَدْحِيَّةً وَلا قَمَراً مُنيراً وَلا شَمْساً مُضِيَّئَةً وَلا آسمان بنا شده و نه زمين گسترده و نه ماه تابان و نه مهر درخشان و نه فَلَكاً يَدُورُ وَلا بَحْراً يَجْرى وَلا فُلْكاً يَسْرى اِلاّ فى مَحَبَّةِ هؤُلاَّءِ فلك چرخان و نه درياى روان و نه كشتى در جريان را مگر بخاطر دوستى اين الْخَمْسَةِ الَّذينَ هُمْ تَحْتَ الْكِساَّءِ فَقالَ الاَْمينُ جِبْراَّئيلُ يا رَبِّ وَمَنْ پنج تن اينان كه در زير كسايند پس جبرئيل امين عرض كرد: پروردگارا كيانند تَحْتَ الْكِساَّءِ فَقالَ عَزَّوَجَلَّ هُمْ اَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَمَعْدِنُ الرِّسالَةِ در زير كساء؟ خداى عزوجل فرمود: آنان خاندان نبوت و كان رسالتند: هُمْ فاطِمَةُ وَاَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها فَقالَ جِبْراَّئيلُ يا رَبِّ اَتَاْذَنُ لى اَنْ آنان فاطمه است و پدرش و شوهر و دو فرزندش جبرئيل عرض كرد: پروردگارا آيا به من هم اذن مى دهى اَهْبِطَ اِلَى الاَْرْضِ لاَِكُونَ مَعَهُمْ سادِساً فَقالَ اللَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَكَ كه به زمين فرود آيم تا ششمين آنها باشم خدا فرمود: آرى به تو اذن دادم فَهَبَطَ الاَْمينُ جِبْراَّئيلُ وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللَّهِ الْعَلِىُّ پس جبرئيل امين به زمين آمد و گفت : سلام بر تو اى رسول خدا، (پروردگار) علىّ الاَْعْلى يُقْرِئُكَ السَّلامَ وَيَخُصُّكَ بِالتَّحِيَّةِ وَالاِْكْرامِ وَيَقُولُ لَكَ اعلى سلامت مى رساند و تو را به تحيت و اكرام مخصوص داشته و مى فرمايد: وَعِزَّتى وَجَلالى اِنّى ما خَلَقْتُ سَماَّءً مَبْنِيَّةً وَلا اَرْضاً مَدْحِيَّةً وَلا به عزت و جلالم سوگند كه من نيافريدم آسمان بنا شده و نه زمين گسترده و نه قَمَراً مُنيراً وَلا شَمْساً مُضَّيئَةً وَلا فَلَكاً يَدُورُ وَلا بَحْراً يَجْرى وَلا ماه تابان و نه مهر درخشان و نه فلك چرخان و نه درياى روان و نه كشتى در فُلْكاً يَسْرى اِلاّ لاَِجْلِكُمْ وَمَحَبَّتِكُمْ وَقَدْ اَذِنَ لى اَنْ اَدْخُلَ مَعَكُمْ جريان را مگر براى خاطر شما و محبت و دوستى شما و به من نيز اذن داده است كه با شما فَهَلْ تَاْذَنُ لى يا رَسُولَ اللَّهِ فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا در زير كساء باشم پس آيا تو هم اى رسول خدا اذنم مى دهى ؟ رسول خدا(ص ) فرمود و بر تو باد سلام اى اَمينَ وَحْىِ اللَّهِ اِنَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَكَ فَدَخَلَ جِبْراَّئيلُ مَعَنا تَحْتَ امين وحى خدا آرى به تو هم اذن دادم پس جبرئيل با ما وارد در زير الْكِساَّءِ فَقالَ لاَِبى اِنَّ اللَّهَ قَدْ اَوْحى اِلَيْكُمْ يَقُولُ اِنَّما يُريدُ اللَّهُ كساء شد و به پدرم گفت : همانا خداوند بسوى شما وحى كرده و مى فرمايد: ((حقيقت اين است كه خدا مى خواهد لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً فَقالَ عَلِىُّ لاَِبى پليدى (و ناپاكى ) را از شما خاندان ببرد و پاكيزه كند شما را پاكيزگى كامل )) على عليه السلام به پدرم گفت : يا رَسُولَ اللَّهِ اَخْبِرْنى ما لِجُلُوسِنا هذا تَحْتَ الْكِساَّءِ مِنَ الْفَضْلِ عِنْدَ اى رسول خدا به من بگو اين جلوس (و نشستن ) ما در زير كساء چه فضيلتى (و چه شرافتى ) نزد اللَّهِ فَقالَ النَّبِىُّ وَالَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِيّاً وَاصْطَفانى بِالرِّسالَةِ نَجِيّاً خدا دارد؟ پيغمبر(ص ) فرمود: سوگند بدان خدائى كه مرا به حق به پيامبرى برانگيخت و به رسالت و نجات دادن (خلق ) ما ذُكِرَ خَبَرُنا هذا فى مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الاَْرْضِ وَفيهِ جَمْعٌ مِنْ برگزيد كه ذكر نشود اين خبر (و سرگذشت ) ما در انجمن و محفلى از محافل مردم زمين كه در آن گروهى از شَيعَتِنا وَمُحِبّينا اِلاّ وَنَزَلَتْ عَلَيْهِمُ الرَّحْمَةُ وَحَفَّتْ بِهِمُ الْمَلاَّئِكَةُ شيعيان و دوستان ما باشند جز آنكه نازل شود بر ايشان رحمت (حق ) و فرا گيرند ايشان را فرشتگان وَاسْتَغْفَرَتْ لَهُمْ اِلى اَنْ يَتَفَرَّقُوا فَقالَ عَلِىُّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَفازَ شيعَتُنا و براى آنها آمرزش خواهند تا آنگاه كه از دور هم پراكنده شوند، على (كه اين فضيلت را شنيد) فرمود: با اين ترتيب به خدا سوگند ما وَرَبِّ الْكَعْبَةِ فَقالَ النَّبِىُّ ثانِياً يا عَلِىُّ وَالَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِيّاً رستگار شديم و سوگند به پروردگار كعبه كه شيعيان ما نيز رستگار شدند، دوباره پيغمبر فرمود: اى على سوگند بدانكه مرا بحق به نبوت وَاصْطَفانى بِالرِّسالَةِ نَجِيّاً ما ذُكِرَ خَبَرُنا هذا فى مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ برانگيخت و به رسالت و نجات دادن (خلق ) برگزيد ذكر نشود اين خبر (و سرگذشت ) ما درانجمن ومحفلى از محافل اَهْلِ الاَْرْضِ وَفيهِ جَمْعٌ مِنْ شيعَتِنا وَمُحِبّينا وَفيهِمْ مَهْمُومٌ اِلاّ مردم زمين كه در آن گروهى از شيعيان و دوستان ما باشند و در ميان آنها اندوهناكى باشد جز وَفَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ وَلا مَغْمُومٌ اِلاّ وَكَشَفَ اللَّهُ غَمَّهُ وَلا طالِبُ حاجَةٍ اِلاّ آنكه خدا اندوهش را برطرف كند و نه غمناكى جز آنكه خدا غمش را بگشايد و نه حاجتخواهى باشد جز آنكه وَقَضَى اللّهُ حاجَتَهُ فَقالَ عَلِىُّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَسُعِدْنا وَكَذلِكَ خدا حاجتش را برآورد، على گفت : بدين ترتيب به خدا سوگند ما كامياب و سعادتمند شديم و هم چنين شيعَتُنا فازُوا وَسُعِدُوا فِى الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ وَرَبِّ الْكَعْبَة سوگند به پروردگار كعبه كه شيعيان ما نيز رستگار شدند
می نویسم برای عزيزمردی که شش گوشه قلبش شکسته است. می نویسم برای ابرمردی كه تنها و غريب است؛ تا شايد به فرق شكافته علی (ع)، یا به پهلوی شكسته زهرا (س), و يا به دل غمديده زينب (س) پا بر فرق ما بگذارد و بيايد. بيايد و اين كهنه زخم ها را مرهم نهد و اين شب های سرد و تلخ فراق را به پايان رساند. خدا كند كه زودتر بيايد ... خدا كند ... -
آثار و برکات دوستی با اهل بیت(علیهم السلام) انسان غیر از دوستى و دشمنى هیچ ندارد و نمى تواند بگوید: از دوست و دشمن داشتن هم عاجزم ، منتهى باید عینك بگذارد و دقت كند و ببیند كه چه كسى و چه كار و چه خُلق و چه عقیده اى را دوست ، و چه چیز و چه كسى را دشمن بدارد؛ زیرا همین دوستى ها و دشمنى ها براى انسان خواهد ماند ،هر عملى شروط بسیار دارد كه معلوم نیست از عهده ى آن ها برآییم. میرزاى قمى ـ رحمة اللّه ـ مى فرماید : «اگر براى نمازهایى كه مى خوانیم ، خدا ما را عقاب نكند ، خیلى باید شاكر باشیم .» عبادات ، شروط زیادى دارد كه معلوم نیست بتوانیم آنها را رعایت كنیم و ازعهده ى آن ها بر آییم ، اما دوستى و دشمنى شرطى ندارد ، و دوست خدا و دوست دوستِ خدا شدن به اندك چیزى حاصل مى شود و آسان است . این روایت كه در كتاب ینابیع الموده می باشد ، در بالاى ایوان طلاى حضرت امیر ـ علیه السّلام ـ از زمان هاى بسیار دور نوشته شده است که : «قالَ رَسوُلُ اللّه ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ لَوِ اجْتَمَعَ النّاسُ عَلى حُبِّ عَلِىِّ ابْنِ أَبى طالِبٍ، لَما خَلَقَ اللّه النّارَ ؛ رسول خدا ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ فرمود : اگر همه ى مردم بر محبّت على بن ابى طالب گرد مى آمدند ، هرگز خداوند آتش جهنّم را نمى آفرید .» قدردان اهل بیت هستیم؟ ولى ما قدردان اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ نیستیم ، مثل كسانى هستیم كه گنجى در خانه دارنداما رفتارهایشان حاکی از این است که گویا گوهری را ندارند و از آن غافل محض اند! گاهی اوقات كار ووضع ما بدتر از آن هاست؛ گویا مانند كسانى كه به امامت اعتقاد ندارند ، ما نیز امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ نداریم و مانند آن ها زندگى مى كنیم كه آن حضرت را ندارند . با این كه قرآن را در یك دست و عترت را در دست دیگر داریم، ولى انگارکه دستمان خالى است و هیچ نداریم و سنگینى آن ها را احساس نمى كنیم. گویا چیزى در اختیار ما نیست! از مرحوم حاج شیخ عبدالكریم حایرى نقل شده كه فرمود: «سنّى ها عترت را ضایع كرده اند ، و شیعه ها قرآن را .» ین دو موضوع با توجه به سخن پیامبر(ص) که فرمودند: «این دو (قرآن و عترت ) در کنار هم هستند و هیچ گاه از هم جدا نمی شوند، اگر كسى یكى از این دو را ضایع كند، دیگرى را هم ضایع خواهد كرد.» هر دو با هم وحدت وارتباط تنگاتنگ دارند . علی علیه السلام فرمود: «هیچ کس را در کمالات و صفات زیبای انسانی با آل محمد صلی الله علیه و آله نمی شود مقایسه کرد، دیگران که پرورده نعمت هدایت اهل بیت پیامبرند، هیچ گاه با آنان برابر نخواهند بود» انسان باید یا لجوج و معاند باشد و یا جاهل كه نفهمد على و اولادش ـ علیهم السّلام ـ در صف عادلین و متّقین و صادقین اند، و دشمنان آن ها در صف فاسقین و فاجرین . به خدا پناه مى بریم از این كه در زمره ى فاسقین و ناصبین باشیم ، نه در گروه متّقین ! با توجه به مطالب ذکر شده آماده برای دوستی با چه کسی هستید؟ آیا بهتر از اهل بیت دوستی را سراغ دارید که در دنیا به فریاد انسان برسد و او را لحظه ای فراموش نکند؟ عشق به اهل بیت علیهم السلام زمینه ساز عشق به خداوند است و دوست داشتن اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله مهر ورزیدن به ارزش های والای الهی می باشد . رسیدن به قله رفیع کمالات معنوی و انسانی بدون دوستی اولیاء الهی ممکن نیست و پذیرش اعمال و زحمات یک مسلمان در گرو محبت و ولایت اهل بیت علیهم السلام می باشد . امام علی علیه السلام از رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل می کنند : « لا تزول قدما عبد یوم القیامة حتی یسال عن اربع ... و عن حبنا اهل البیت ; در روز قیامت هیچ بنده ای قدم برنمی دارد مگر اینکه از چهار چیز سؤال می شود ... [که چهارمین سؤال ]از دوستی ما اهل بیت خواهد بود .»1 براین اساس تقرب به خداوند و رسیدن به سعادت دنیا و آخرت با عشق و دوستی آل پیامبر صلی الله علیه و آله عجین شده است . مولوی می گوید: هر که خواهد همنشینی با خدا مهرورزی به دیگران یک نیاز محبت فطری است ، اما چه زیباست که انسان در بذل محبت ، خوبان و برترین ها را برگزیند و اهل بیت علیهم السلام مظهر خوبی ها و کمالاتند ، چنانکه علی علیه السلام فرمود: «هیچ کس را در کمالات و صفات زیبای انسانی با آل محمد صلی الله علیه و آله نمی شود مقایسه کرد ، دیگران که پرورده نعمت هدایت اهل بیت پیامبرند ، هیچ گاه با آنان برابر نخواهند بود .» اگر عاشقی کنی و جوانی عشق محمد بس است و آل محمد بهترین نوع ارتباط با پیشوایان معصوم علیهم السلام همان محبت و مودتی می باشد که یک رابطه قلبی و درونی است و خداوند متعال هم در قرآن کریم به چنین ارتباطی دعوت کرده و می فرماید : « قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی ؛ بگو من بر انجام امر رسالت ، از شما مزدی نمی خواهم ، مگر دوستی و محبت درباره نزدیکانم .»2 حال که دوست واقعی خود را پیدا کرده ایم ، نشانه های علاقه به او را در خود جستجو کنید . برخی از این نشانه ها با توجه به سخنان امام علی علیه السلام عبارتند از : 1 - محبت توأم با عمل و تقوا دوست داشتن اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام تقوای الهی و دلی پاک می خواهد . علی علیه السلام می فرماید : « من احبنا فلیعمل بعملنا و لیتجلبب الورع ; هر که ما را دوست دارد باید مثل ما عمل کند و لباس پرهیزگاری را جامه و پوشش خود قرار دهد .» 3 ورع و تقوی و دوری از گناه باید سرلوحه زندگی محبان اهل بیت علیهم السلام باشد تا بتوانند عشق پاکان را در دل خود جای دهند و گرنه دلی پر از شوق گناه را چطور می توان جایگاه و ظرف محبت اولیاء الهی قرار داد . شیفتگان اهل بیت علیهم السلام دائم در زمزمه می باشند که: دل جایگاه عشق تو باشد نه غیرتو این خانه خداست به شیطان نمی دهم 2 - عشق به دوستان اهل بیت علیهم السلام امیرمؤمنان علیه السلام در این رابطه می فرماید: « هر کس می خواهد بداند که آیا عاشق حقیقی اهل بیت علیهم السلام است یا نه، به قلب خویش رجوع نماید ، اگر در دلش محبت دوستان ما هست پس او دشمن ما نیست ; دوست ماست ، ولی اگر یکی از دوستان ما را در دلش دشمن می دارد ، او دوستدار حقیقی ما نیست .»4 خلوت دل نیست جای صحبت اغیار دیو چو بیرون رود فرشته درآید در زیارت جامعه کبیره می گوئیم : « فمعکم معکم لا مع عدوکم ... ; [ای اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله!] من با شما هستم ، با شما هستم ، نه با دشمن شما ... .» 5 4 - آمادگی برای محرومیت ها ولایت اهل بیت و دلباختگی به این خاندان بدون آمادگی برای رنج و محنت ها و با گریختن از انواع محرومیت ها امکان پذیر نخواهد بود ، زیرا که : نازپرورده تنعم نبرد راه بدوست عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد حقیقی بودن علاقه درونی شخص ، هنگامی نمایان می شود که فرد مورد امتحان قرار گیرد و حوادثی تلخ و ناراحت کننده در زندگی انسان رخ نماید ، آن گاه است که دوستان حقیقی از دوستان مجازی جدا می گردند و گرنه در هنگام راحتی و آسایش هر کسی می تواند ادعای دوستی اهل بیت علیهم السلام را داشته باشد . امام علی علیه السلام می فرماید : « من تولانا فلیلبس للمحن اهابا ; هر کس ما اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را دوست بدارد باید برای محنت ها پوستی دیگر بپوشد .» 6 این جمله کنایه از این است که محبّ حقیقی آمادگی برای مقابله با انواع بلاها و مشکلات را خواهد داشت . هر که در این بزم مقربتر است جام بلا بیشترش می دهند امیرمؤمنان علیه السلام در سخنی دیگر فرمود: « من احبنا اهل البیت فلیستعد للفقر جلبابا ; هر کس ما اهل بیت را دوست بدارد پس باید فقر و محرومیت ها را چونان لباس رویین بپذیرد.»7 امیرمؤمنان علی علیه السلام در سخنی زیبا به این نشانه دوستداران اهل بیت علیهم السلام اشاره کرده و می فرماید: «دوستی ما و دوستی دشمنان ما در وجود یک انسان جمع نمی شود ، چون خداوند برای انسان دو قلب قرار نداده که با یکی این را دوست بدارد و با دیگری آن را دشمن بدارد. دوستدار ما باید عشق و علاقه خود را برای ما خالص بگرداند همانطوری که طلا در داخل آتش خالص و تمام عیار می گردد . بنابراین هر کسی می خواهد بداند که دوست واقعی ما هست یا نه ، قلب خود را مورد آزمایش قرار دهد . اگر در دل او همراه محبت ما ، محبت دشمن ما هم باشد او از ما نیست و ما هم از او نیستیم.» 5 - برائت از دشمنان اهل بیت علیهم السلام یکی دیگر از نشانه های عشق حقیقی ، دوری جستن از مخالفین و دشمنان عترت پیامبر صلی الله علیه و آله است . دوستدار حقیقی اهل بیت علیهم السلام باید از دشمنان آنان تبری جوید و محبت خویش را برای خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله خالص و بی آلایش سازد. عاشق اهل بیت علیهم السلام هیچ گاه در کنار تولی ، تبری را فراموش نمی کند و اساساً بدون تبری از دشمنان ، مودت و محبت معنی ندارد . کفر و ایمان قرین یکدگرند هر که را کفر نیست ، ایمان نیست امیرمؤمنان علی علیه السلام در سخنی زیبا به این نشانه دوستداران اهل بیت علیهم السلام اشاره کرده و می فرماید : «دوستی ما و دوستی دشمنان ما در وجود یک انسان جمع نمی شود ، چون خداوند برای انسان دو قلب قرار نداده که با یکی این را دوست بدارد و با دیگری آن را دشمن بدارد. دوستدار ما باید عشق و علاقه خود را برای ما خالص بگرداند همانطوری که طلا در داخل آتش خالص و تمام عیار می گردد . بنابراین هر کسی می خواهد بداند که دوست واقعی ما هست یا نه ، قلب خود را مورد آزمایش قرار دهد . اگر در دل او همراه محبت ما ، محبت دشمن ما هم باشد او از ما نیست و ما هم از او نیستیم .» 8 شاید در ذهن عده ای خطور کند که : ای بابا ، حالا این دوستی با اهل بیت سود و نفعتی هم دارد ؟ آثار و برکات دوستی اهل بیت 1 - حشر با اهل بیت علیهم السلام در روز قیامت علی علیه السلام فرمود: « من احبنا کان معنا یوم القیامة و لو ان رجلا احب حجرا لحشره الله معه ؛ هر که ما را دوست بدارد، در روز قیامت با ما خواهد بود و اگر کسی سنگی را دوست داشته باشد ، خداوند او را با آن محشور خواهد کرد .»9 2 - بالاترین درجات بهشت آن بزرگوار فرمود : « ان اهل الجنة ینظرون الی منازل شیعتنا کما ینظر الانسان الی الکواکب ؛ اهل بهشت به منازل شیعیان ما (در بالاترین درجات آن) نگاه می کنند همانطوری که انسان به ستارگان می نگرد .»10 3 - دادرسی در سخت ترین لحظات علی علیه السلام در حدیثی به حارث فرمود : « لینفعک حبنا عند ثلاث: عند نزول ملک الموت و عند مسالتک فی قبرک و عند موقفک بین یدی الله ؛ دوستی و محبت ما اهل بیت در سه جای مهم و سرنوشت ساز برای تو سود خواهد داد : هنگام نازل شدن فرشته مرگ و موقعی که در قبر مورد سؤال و بازخواست قرار می گیری و زمانی که در روز قیامت در مقابل پروردگار ایستاده باشی .»11 4 - قبولی کارهای نیک امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: «هر کس ما اهل بیت را دوست داشته باشد ، ایمان او مفید بوده و اعمالش مورد پذیرش قرار خواهد گرفت ، اما اگر کسی محبت ما اهل بیت را در دل نداشته باشد از ایمان خویش بی بهره بوده و کارهای نیک و اعمال دینی او مقبول نخواهد بود، گرچه روزها روزه گرفته و شب ها به عبادت بپردازد . »12
" ستایش، خداوندی را سزاست که احسان فراوانش بر آفریده ها گسترده و دست گرم او برای بخشش گشوده است. او را برهمه کارهایش می ستاییم وبرای نگهداری حق الهی از او یاری می طلبیم وگواهی می دهیم جز او خدایی نیست." { حضرت علی (ع) }
" خدایا ، ترسی را که از شکست خود دارم، به تو می سپارم. لزومی ندارد بنا بر معیارهای دنیوی موفق باشم؛ مادام که طبق خواسته ی تو عمل می کنم، سعادتمندم. قلبی مملو از ایمان، تنها چیزیست که به آن نیازمندیم. بی شک خدا راه را بادست خود نشانمان می دهد. پس به جای آنکه ترس از شکست داشته باشیم، متوجه عشق به او شویم. خیال پروری کنید! زیرا ما بندگی خدایی را می کنیم که ممکن ساختن هر ناممکنی را دوست می دارد. " ( یوهان اسمیت )
" خدایا تو جان مرا آفریدی و تو آن را می گیری زندگی و مرگ آن متعلق به توست اگر زنده اش داشتی محفوظش دار و دچار مرگش ساختی بر او ببخش! خدایا من از تو عافیت می خواهم. " (حضرت محمد"ص")
" این اطمینانی است که از نزدیکی با خدا به دست می آوریم؛ اگر خواست او را بخواهیم، صدایمان را می شنود. اگر بفهمیم صدایمان را می شنود، در می یابیم آنچه را که از او می خواهیم به دست می آوریم. به هنگام نماز گزاردن، وقتی که دست ها را برهم می گذارید، خدا بازوانش را می گشاید. وقتی که طلب می کنید، باید باور داشته باشید و شک نکنید. زیرا کسی که تردید می کند مانند موج دریاست. وامانده و متلاطم در باد نیایش دست هایی را به حرکت در می آورد که جهان را به حرکت در می آورند. " "یوهان اسمیت"
" خدایا! خوب می دانم که مرا در میان رنج هدایت می کنی٬ نه بر گرداگرد آن. حتی اگر از دل تاریکی بگذرم ودستت را نیابم٬ نمی ترسم٬ زیرا تو با منی. ای روح من! چرا افسرده ای؟ چرا اینچنین پریشان گردیده ای؟ امیدت به او باشد. حتی در این حال هم او را ستایش خواهم کرد که او ناجی و خدایم است. "
مولا جان منتظرت هستیم آسمان را مىستايم، كه ابرهايش را زيرانداز گام هايت مىسازد.
این روزها... این روزها در این حیرتکده وانفسا (دنیا) حفظ ایمان و اعتقادات و ارزش ها خیلی مشکل شده ، طوری که خیلی وقت ها می بینم که در مقابل خیلی چیز ها کم آوردم و..... اقا جان ، خیلی دلم می خواست که چشمان نا لایقم به جمال تو منور بشه اما می دانم که نمی شود مگر اینکه شما منو ببخشی... آخه چشمی که به گناه آلوده شده و خواسته های نفس لبیک گفته، به چیز های که نفس از او خواسته نگاه کرده کجا لیاقت داره که رخ رضای شما رو ببینه. آخه زبانی که به انواع گناه آلوده شده و از فرط گناه لال شده،کجا لیاقت دارد که با توی مهربان هم کلام شود . اخه گوش هایی که هر روز با گناه دم ساز شده ودیگر حرام و حلال نمی داند کجا لیاقت دارد.... آقا جان من نو مسافری هستم که قصد سفر کرده ام و می خواهم به کاروان عشاق تو بپیوندم ، اما هنوز در بیابان بر هوت و خار و خاشاک گناهان سر گر دانم هنوز نتوانستم از این بیابان خلاص شوم و مسیر جاده را پیدا کنم. آقا جان ! فراز و نشیب ها و گردنه های صعب العبوری توی مسیر دارم می خواهم مرا یاری کنی که غیر از یاد و نام شما به چیز دیگری فکر نمی کنم . مولاجان بی تو هیچم به دادم برسم "برای این بنده ی حقیرم دعا کنید محتاج دعاهاتونم "
ای که فصل آمدنت ، زیباترین فصل زندگانی است وحضورت، گویاترین پیام آشنایی.
ظاهرا میگوییم آقا میآید، ولی در حقیقت ما به خدمت حضرت میرویم. ما به پشت دیوار دنیا رفته و گم شدهایم باید از پشت دیوار بیرون بیاییم تا ببینبم که امام زمان(علیهالسلام) از همان ابتدا حاضر و منتظر ما بودهاند. مسافران جمعه آماده باشید قصد کم کردن گناه ونشستن تو قلب مولا را داریم
مولایم هرگاه نام زیبای ترا از ته دل صدا می زنم قلبم آرام می گیرد. در دیار ما که هرکالا به هرجا ،درهم است
قربان تو شوم فقط می خواهم یک دفعه ببینمت .
آقای من!مولای غریب من!پدرمهربان اهل عالم
|
About![]()
در آن هنگام که دستان نسیمی سرد، میبرد ... از روی هر سنگ فرش خیابان پوسیده برگی زرد... در این اندیشه میمانم ، اگر روزی بیفتم از دو چشمانت ، کدامین باد خواهد برد تن زرد فرو پاشیده ی من را...؟؟ Archivesآبان 1398دی 1395 شهريور 1394 تير 1394 فروردين 1394 دی 1393 آذر 1393 تير 1393 خرداد 1393 آذر 1392 آبان 1392 شهريور 1392 تير 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آذر 1391 آبان 1391 مهر 1391 شهريور 1391 مرداد 1391 تير 1391 خرداد 1391 ارديبهشت 1391 فروردين 1391 اسفند 1390 AuthorsزینبLinks
دلم تنگ است ومیدانم ازاین تنگی نمی میرم
SpecificLinkDump
کاربران آنلاين:
بازدیدها :
<-PollItems->
|