دنیای کاغذی من

شرمنده ام ، که بی تو ... نفس می کشم هنوز...

 ..... دلمــــ میخواد نباشمــــ

 

 

خســــ ـــــته ام و لبریز از بــــی کســـی.
دلــــم میخواد دیگه تو این دنیای بیرحـــــمـــــ و کثیـــــف نباشــــــــــم.......
حالــــــمـــــ داره از همــــــــه چیــــز به هـــــــم میخـــوره.......
هیــــــچ امید و آرزویـــــــــی برا موندن ندارمــــــ......
خدایااااا......... آخه تو برا چـــی مـــــن و اینجا نگه داشتـــــــــی؟!
مـــــن دیگه نمیخوامـــــــــ اینجا باشمـــــــــ!
دلـــــــم میخواد بمیرمـــــــــــــــ........
خدایاااااا............. کمــــــــــکمـــــــــــ کن.
کـمـــــک کن تا زودتر بیام پیــــــــش خــــــــودتــــــــــ............
از اینجا خسته شدمـــــــــــ................
دلم گرفتــــــــــــــه...........
گریــــــــه هـــم اروممــــــــ نمیکنـــه......
فـــــــــقـــــط دلـــــــم میخـــــواد نباشـــــــمـــــ.
خــــــــــــــــــدایااااااااااااااا.................................کمکمــــــــــ کنـــــــــــــــ.

+نوشته شده در پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت19:19توسط زینب | |

  روحمــ ميخواهد برود يكــــ گوشه بنشيند

پشتش را بكند به دنيا

و پاهايش را بغل كند

و بلند بلند بگويد

منــــــــ ديگر بازے نميكنمـــ

+نوشته شده در پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت19:14توسط زینب | |

 

خدایا من اینجام ! اینجا !

+نوشته شده در پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت18:53توسط زینب | |

  

برای تو...

سکوت دردناک است. اما در سکوت است که همه چيز شکل مي گيرد و در زندگي ما لحظه هايي هست که تنها کار ما بايد انتظار کشيدن باشد. درون هر چيز در اعمال هستي، نيرويي هست که چيزي را مي بيند و مي شنود که هنوز قادر به درکش نيستيم، هر آنچه امروز هستيم، از سکوت ديروز زاده شده است. جبران خليل جبران

 

ابله ترین آدمیان آنانیند که  با مسخره نمودن شایسته گان شاد می گردند . ارد بزرگ
 

 آنان که عشق خود را آشکار نکنند معشوق نخواهند بود .  شکسپیر

آنکه از دشمن داشتن می ترسد ، هرگز دوست واقعی نخواهد داشت . هزلت

مهم نيست که چقدر منزوي هستيد و چه مايه احساس تنهايي مي کنيد، اگر کار خود را حقيقتاً و خودآگاهانه انجام دهيد، ياران ناشناخته مي آيند و شما را طلب مي کنند.    ميگوئل سرانوي

 

این هم زمستانی که دور از تو می گذرد

+نوشته شده در پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت18:45توسط زینب | |

  کوت ...

 

چنـــد وقتیست


هـــر چـــه می گـــردم

 

هیـــچ حرفـــی بهـــتر از ســـکوت پیـــدا نمی کنـــم..

+نوشته شده در سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت22:6توسط زینب | |

 

هو رب...

.....وما امروز را همچون دیروز وفردا را همجون امروز اغاز خواهیم کرد ودر کنار تمام نداشته هایمان تورا خواهیم داشت ای محبوب من

 

ای زیبا تر از هر نسترن .ابی تر از هر اسمان ومهربان تر از هر مادر.دوستت دارم چون میدانم تو نیز

 دوستم داری ولی من کجاودوست داشتن تو کجا .ای خوب من توراچه بنا مم که سخت است ودشوار

برایت چه بنویسم" بنویسم دوستت دارم؟بنویسم منزل به منزل در به در توام؟یا ......

اگر بنویسم دوستت دارم ایا به گناه دروغ متهم ام میکنی؟یا فقط با لبخندی سرد از کنارم عبور میکنی که

 ای بنده ضعیف من این چه دوست داشتنی است که هرچه گویم مکن میکنی وهرچه گویم بکن سرباز

میزنی وباز من می بخشم

ومن باز خجالت زده و شرمگین باز میگردم ومنتظر فرداهایم میمانم...........

دوستت دارم خدا

 

+نوشته شده در سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت18:53توسط زینب | |

 بیچاره دلم

 

 

شيشه ی دلم شکست اما نه با سنگ با ترکش؛  دلی که شکستمش به او نگاه کردم ؛ مرا شکسته بود؛ همانکه مرا با نگاهی دوباره آفريد؛ مرا شکست چه سودی داشت اشک , که او خود آمده بود و خود مي خواست برود او من را شکست ؛عشق را از من برد , مرا شکست داد ؛ دلی آشفته , فکری محدود داشتم و با همين بضاعت کم او را بخشيدم ... او رفت پي عشق خود و من پي خود؛  من او را بخشيدم ؛ اما خودم را ... دلم شاکی شد و ... بيچاره دلم ... ساخت با من داشت از يادم می رفت که ... صدايی آشنا شنيدم "مرا ببخش ؛می خواهم بر گردم ..." خشکم زده بود ... دلم با التماس نگاهم مي کرد . کور شدم هنوز دوستش داشتم ... دلم التماس می کرد که مرا نباز و من کور بودم و باختم و باختم و باز هم باختم دلی را به او دادم که يک بار شکسته بود ,خود او شکسته بود بيچاره دلم راست می گفت ...دوباره شکست ,شکست ,شکست چه با وفا بود دلم ,وقتی که دوباره شکست و من تنها شدم, رهايم نکرد و با من ماند و با من ساخت ...! دلم ويران شد , برايم گريه آورد تا جايی که می خواستم به من اشک داد و آنگاه ... رفت دلم رفت ... لياقتش را نداشتم و ...رفت حالا ديگر دل ندارم ... حالا ديگر اشک ندارم ... فقط می خواهم و می خندم ... از سر هوس

 

+نوشته شده در سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت18:42توسط زینب | |