دنیای کاغذی من

شرمنده ام ، که بی تو ... نفس می کشم هنوز...

معبودم ایستاده ام زیر آسمان تو تا باریدن دلم را شاهد باشم,
دو دل بودم که بیایم یا نه,.
یک دلم را گذاشتم پایین پایین
اما چشم به راه,
آن یکی دلم را که مهرش کرده ام برای حریم رویایی تو گرفته ام به انگشت و آمده ام به نزدت
ای هستی من
حال ایستاده ام اینجا زیر آسمان تو,
می دانم
حتی اگر به آهستگی بال زدن سنجاقک ها سلام کنم,
می شنوی و همین برایم کافی است
حال بگذار آغاز کنم گریستن را...
و بگویم آن پایین,
وقتی یک قدم از تو فاصله میگیرم,
چقدر زود گلدان احساسم پژمرده می شود
و برگ هایش می ریزد
بگذار اعتراف کنم به آن روزهایی که
فراموش کردم خالق تمام زیباییها تویی
بگذار اعتراف کنم به آن روزهایی که
از قبله ی همیشه سبز تو فاصله می گرفتم
و بگذار اعتراف کنم به روزهایی که
خواب غفلت نمیگذاشت که با تو بگویم
ای معشوق جان ای مهربان ترین مهربانان
صدای دلم را بشنو
بشنو که به تو محتاجم و دل به حریم رویاییت سپرده ام
به درگاهت آمده ام تا فقر و درماندگی ام را نزدت بگذارم
و قلبم را قربانی عشق پاکت سازم
قبل از آنکه به طاعتم امیدوار باشم
به آمرزش تو دل بسته ام
چرا که می دانم مهربانی و آمرزشت,
از تمام گناهانم بیشتر است,

خوب من...
مهربانم...
دست تمنا و قلبم را
به نزدت آورده ام که فقط بگویم
خدایا,من به تو محتاجم
دستانم را خالی بر نگردان...



نظرات شما عزیزان:

♥نفس
ساعت20:51---1 مهر 1391
خدایا,من به تو محتاجم

دستانم را خالی بر نگردان...(نفسم رو از تو میخوام)
پاسخ:خدایا...نسل من این همه سکوت تورانمیبخشد...


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:,ساعت11:25توسط زینب | |