*به شیطان گفتم لعنت بر شیطان!لبخند زد . پرسیدم *چرا میخندی؟ گفت از حماقت تو خنده ام می گیرد. پرسیدم مگر چه کرده ام؟ گفت مرا لعنت میکنی در حالی که هیچ بدی در حق تو نکرده ام.با تعجب پرسیدم پس چرا زمین می خورم؟جواب داد ذات تو مانند اسبی است که هنوز آن را رام نکرده ای.ذات تو هنوز وحشی است. پرسیدم پس تو چه کاره ای؟گفت هر وقت سواری آموختی برای رم کردن اسبت و نابودیت خواهم آمد.!!!!..... نظرات شما عزیزان:
عشق ، همین خنده های سادۀ توست
وقتی با تمام غصه هایت می خندی تا از تمام غصه هایم رها شوم.
|
About![]()
در آن هنگام که دستان نسیمی سرد، میبرد ... از روی هر سنگ فرش خیابان پوسیده برگی زرد... در این اندیشه میمانم ، اگر روزی بیفتم از دو چشمانت ، کدامین باد خواهد برد تن زرد فرو پاشیده ی من را...؟؟ Archivesآبان 1398دی 1395 شهريور 1394 تير 1394 فروردين 1394 دی 1393 آذر 1393 تير 1393 خرداد 1393 آذر 1392 آبان 1392 شهريور 1392 تير 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آذر 1391 آبان 1391 مهر 1391 شهريور 1391 مرداد 1391 تير 1391 خرداد 1391 ارديبهشت 1391 فروردين 1391 اسفند 1390 AuthorsزینبLinks
دلم تنگ است ومیدانم ازاین تنگی نمی میرم
SpecificLinkDump
کاربران آنلاين:
بازدیدها :
<-PollItems->
|