دنیای کاغذی من

شرمنده ام ، که بی تو ... نفس می کشم هنوز...

معنای من

بگذار یک بار دیگر در قلب تو به دنیا بیایم.

بگذار یک بار دیگر عاشق بشوم و پا برهنه در آسمان راه بروم.

این هوای دم کرده را کنار بزن !! بوسه های خاک گرفته را از پستو بیرون بیاور !!

دستی به صدای خسته ام بکش !!

بگذار یک بار دیگر به تو سلام کنم.

سلام به ساعت شش صبح که سایه تو از خورشید می گذرد و ستاره های خواب آلود را بیدار می کند.

سلام به یکایک انگشتهای تو که می تواند نقاشی های مغموم مرا از شیشه های مه گرفته پاک کنند.

سلام به اتوبوسی که نفسهای گرم تو را با خود به دور دست می برد.

بی تو به سفر نخواهم رفت نگاه تو در هیچ چمدانی جا نمی گیرد.

بی تو خوابهای مشوش من تعبیر نخواهد شد

و کسی ترانه هایم را در چهار راه خاطره زمزمه نخوا هد کرد.

بگذار کلمه های مرده ام را درون صدفهای صورتی جای دهم

و آنقدر نگاهت کنم که گونه هایم به رنگ نارنجها شوند.

بگذار قبل از اینکه آخرین سیب بر زمین بیفتد ، نام تو را یاد بگیرم.

بی تو بیدار نخواهم شد و صورتم را در رود خانه های عاشق نخواهم شست.

بی تو گیتارها گنگ خواهند شد و بوته های نعناع خشک خواهند شد.

بگذار دهان به دهان خوانده شوم تا به دهان شیرین تو برسم .

آنگاه شعر کوتاهی شوم در دفتر

خا طرات تو :

دلم خسته شد از بی همزبانی مبادا طی شود فصل جوانی

برای تو ، برای تو بمانم برای من ، برای من بمانی

چی بگم

زمان گذشت بدون توجه به چیزهای کوچکی که کم هم نبودند

چیزهای کوچکی که حداقل می توانستند تحمل کردن زندگی را آسان تر کنند

گاهی فرصت نبود

گاهی حوصله

و من خیلی دیر این را فهمیدم

خیلی دیر

هر چند که شاید هنوز هم پشت این همه سیاهی

کسی ، چیزی پیدا شود که نام من را از یاد نبرده باشد

الهی ....



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در دو شنبه 26 تير 1391برچسب:,ساعت13:35توسط زینب | |